میآیی و دیدگان ام البنین  روشنای سپیده دمان را به لبخند می نشیند و زمین ، طپش های قلبت را به مبارک باد می آید  و نامت، کلید زرین درهای بسته است تو از دست و زبان بسته ما، قفل می‏تکانی که باب الحوائج ‏ت خوانده ‏اند دستانت، لحظه‏ های خونین عاشورا را برادری می‏کند فرات، شرمسار همیشه چشمان تو است که هنوز این‏چنین سرخ،  دقایق خویش را مویه می‏کند. می‏آیی و شمشیرهای گستاخ تکه تکه می‏شوند.  آمدنت، فجری است بی‏ غروب نگاه کن چگونه بر بیرق‏های عاشق حک شده ‏ای؟!. خوش آمدی، عباس! خوش آمدی، ای که نامت  مشک‏های تشنه را بی ‏تاب‏ تر می‏کند و خیمه ‏های عطش، پایمردی‏ ات  را قرن‏هاست به ستایش نشسته ‏اند!  تو را که می‏گویم، اُبهتی علوی،  مویرگ‏های جانم را می‏لرزاند. صدایت می‏زنم؛  آن‏چنان‏که خاک و باد و آب و آتش، شبانه ‏روز به جست‏جوی تواند. یا عباس! زمین بی‏ تو گویی  مچاله در حصار خویش است! یادت، تا آسمان‏های فضیلت و عشق بلندم می‏کند  و من، سرخوش از لمحه مقدست، در شکوهی بی‏ بدیل، غوطه می‏خورم.  بر آستان شریفت پرندگان ارادتم را به پرواز می‏خوانم و قدم‏های ارجمندت را بر دیده می‏گذارم مقدمت مبارک 


تا پلک می گشایی، زندگی آغاز می شود. هوا از نفس های تو جریان می یابد. ابرهای همه عالم به سوی تو می آیند  تا غربتشان را مشتاقانه سر بر شانه ات بگریند. تمام کاینات، می خواهد در دست های کوچک تو آرام بخوابد. ماه، پشت تمام پنجره ها سرک می کشد و از سقف همه ایوان ها آویزان می شود تا شاید یک بار برایش دستی تکان دهی. تو ماه کوچه های دلتنگ بنی هاشمی؛ ماهی که تمام  شب ها می تابد تا هیچ سقفی، بی چراغ به خواب نرود، ماهی که دست هایش را به آب ها می دهد تا ماهی ها در نوازش  سرانگشتانش، آرام آرام لالایی بخوانند. من حاضرم سوگند بخورم که تمام شب هایی که تو را  دیده اند، مثل همه این ستاره ها و ابرها و درخت ها و آسمان و. روز قیامت، نام بلندت را بر زبان خواهند آورد؛  روزی که دست های آب آور تو، همه تشنگان شفاعت را سیراب خواهد کرد. شاید هیچ کس امروز باور نکند که فرداهایی نه چندان دور، با همین دست های کوچک، بزرگ ترین گره ها را خواهی گشود. هیچ کس در خواب هم نمی دید که فرداهایی زودتر از این فرداها، دست های تو، پشت همه سقاخانه ها، چه دردها را که شفا نخواهد داد. هیچ کس باور نخواهد کرد که این همه ستاره از آخرین لبخند تو بر آسمان ریخته است. تمام کوه ها، پیش پایت سر فرود خواهند آورد و هر چه رود خروشان، سر به زیرترین آبشارها خواهد شد. با تو، پرنده ها در جنگل ها پر خواهند زد، درخت ها  پرنده خواهند داد و آهوان، زیباتر خواهند شد. خاک، امروز میزبان قدم های مهربان و استوار تو خواهد  بود و باد، در آغوش کوچک تو آرام خواهد گرفت و  توفان، پلک های تو به آخر خواهند رسید. امروز، تمام آب ها به تو سلام خواهند کرد و باران ها به خیر مقدمت خواهند آمد و همه درخت ها، پرنده هایشان  را برای تو به پرواز درخواهند آورد. برای اولین بار که پلک می گشایی، زندگی آغاز می شود و هوا در نفس های همیشه معطر تو جریان می یابد و تمام رودها از شوق آمدنت گریه می کنند. عباس محمدی 

عباس، تنها نامی است که برازنده توست. چگونه از تو بگویم، وقتی آنقدر بلندمرتبه ای که حتی  پرنده وهم هم به اوج تو نمی رسد؟!  تو بر بلندترین قله های عشق نشسته ای.  چگونه از تو دم برآورد نفسی که در سینه حبس است؟!  تو فرزند خورشیدی؛ چگونه دم برآورد پرنده ای که بال های ناتوانش حتی به کنده شدن از زمین او را همراهی نمی کنند؟! تو عباس هستی. عشق، تنها شرح لحظه ای از زمانی است که تو بر آن حکمرانی می کنی. عباس تنها نامی است که برازنده تو است  و برادر، تنها نسبتی است که می تواند تو  را به حسین، عشق آسمان ها برساند؛  هر چند تا آخرین لحظه که سر بر زانویش گذاشتی، حتی یک بار نام او را جز به «سیدی» و «مولای» بر لب نیاوردی. تو خود را جان نثار حسین می دانستی؛ آنچنان که بودی تو خود را مأموم او می دانستی؛ آنچنان که او امام تو بود. برادرت، سرور تو بود و مقتدای تو؛ هر چند تو  او را جز در آخرین لحظه، برادر خطاب نکردی؛ به جز همان لحظه ای که فاطمه را کنار خویش دیدی، جز آن دقیقه ای که زهرا، مادر حسین، تو را فرزند خطاب کرد. . و حالا که ام البنین تو را دور سر حسین می گرداند، تو پی برده ای به اینکه نباید او را برادر صدا بزنی. عباس، تنها نامی است که برازنده توست. . امیر اکبر زاده

«الا یا ایها السابقی، ادر کاسا و ناولها» که عشق . ، این بار می خواهد بیافشاند،  تمام نور خود را در قدوم سبز عباس. چه بشارتی! خبرش کنید؛  علی علیه السلام را خبر کنید که به پایان رسید، انتظار. اینک این عباس علیه السلام است؛ ماهتاب آسمان ولایت  که از پرتو عنایات نبوی صلی الله علیه و آله و انعکاس قرابت  علوی علیه السلام تا همیشه تاریخ در آسمان کربلا می درخشد  و راهیان سرزمین نور را با تبسّم آسمانی خویش؛ بدرقه می کند. خوشا نسیمی از دیار عنایتش که تشنگی غربت از کام جهان زدوده و غبار غم از دل بشوید! بوالفضایل اش خوانند تا سپهسالار فتوّت را به فضیلتی بشناسند که بی بدیل و بی نظیر است؛ آنجا که تشنه کامی شهادت را به زلال عافیت ترجیح می دهد تا عظمت فتوت و وفا را به نمایش بگذارد. تشنگی را به بهای عشق، به جان می خرد و سرافرازی خویش  را در درس مولا علیه السلام می آزماید. او فرزند علی علیه السلام ست و فرزند خاتون سرافراز مدینه، ام البنین علیهاالسلام . او وارث شجاعت علی علیه السلام ، صداقت زهرا علیهاالسلام و کرامت حسن علیه السلام است؛ وارث تمام فضایل. تنها زبان ذوالفقار نیاموخته؛  که عارف تمام دقایق هستی بخش عشق است؛  عشقی که عظمت کبریایی او را تا جایی اوج داده که عرش، مقابل فتوت مرامش تعظیم می کند و بهشت از تکرار نامش به وجد می آید. او مشکل گشای تمام گره های فرو خورده در کلاف زمان است. پدر مروت را چه نیازی به توصیف که دریای کرمش را پایانی نیست و اقیانوس اجابتش، مسلمان و  غیرمسلمان را شربت شفا نوشانده است. «غیرت»، واژه ای است که حرمت خویش را از نام «عباس» گرفته است. دل دریایی اش را جز «صبر»، دارویی تسکین نمی بخشید  و اندوه بی قراری اش را جز پرتو جمال آسمانی «برادر» نمی زدود. . سال ها گذشته است؛ اما هنوز زمزمه های فطرت را که آکنده از شعر وفاداری است، می شود شنید که تکرار می کند: «الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها!» مولا جان، ابوفاضل! مولا جان! آمدی تا جهان، خالی از جلوه فتوت تو نباشد. آمدی تا ماهتاب، به زیبایی فانی خویش بنالد. میلادت مبارک! دست ما و دامان کرمت، یا باب الحوایج. سید علی اصغر

سپیده دم ملکوتی چهارم شعبان است.  ستارگان آسمان به انتظارت سوسو می زنند!  بوی بهشتی تو در افلاک پیچیده است! تا اینکه در التهاب این لحظاتِ نورانی  شهاب وجودت به زمین هدیه می شود!  و پسران سیاه چشم بهشتی تو را، از آسمان بدرقه می کنند و ِ زرین ماهتاب، پیش جمالت سر به محاق ابر فرو می برد.  از عرش که می آمدی، فرشتگانِ ملکوت، چشم از تو بر نمی داشتند و عاشقان زمینی ات، صد ترنج دل، به تیر نگاه تو مجروح کردند! ماه من، عباس! امشب تو در بنی هاشم طلوع می کنی!  آیا از ماهرویان عرب، کسی هست تا قنداقه ی بهشتی ات را درآغوش گیرد و بر چشمان زیبای تو رکوع کند؟ ماه من! عباس! خداوند کدام شرابِ رضوانی در  خمیر تو ریخته است که جادوی چشمانت، بی تاب مان می کند؟ در کدام لحظه ی آفرینش تو را بویید که بوی خدا می دهی؟  از کدام خاک آفریدت که به خاکیان نمی مانی؟! مهتاب روی بنی هاشم!  هبوط آسمانی تو بر خاکیان تهنیت باد! تو به آفتاب مانی به کمال حسن و طلعت که نظر نمی تواند که ببیندت که ماهی زینب رودی بیدگلی
امشب است آن شب كه شادى بر در دربار عشق حلقه مى كوبد كه عقل آمد پى دیدار عشق ساقیا لبریز كن امشب ز مى پیمانه را تا به مستى پرده بردارم من از اسرار عشق ها سینه چاكان سینه سرخان را بگو دست افشانى كنید آمد سپهسالار عشق تا كه سازد پرچم خودكامگى را سرنگون زد قدم در ملك عالم میرو پرچمدار عشق نقطه پرگار هستى گر حسین بن على است آمد از ره پاسدار نقطه پرگار عشق تا دهد سرمشق جانبازى به جانبازى ما آمد آن جانباز قطعه قطعه پیكار عشق آنكه با تیغ كجش شد قامت اسلام راست آمد از ره تا ببوسد سنگر ایثار عشق تشنه لب رفت و برون شد تشنه و لب تشنه كرد جان شیرین را نثار مقدم دلدار عشق  بر سر پیمان نشست و با عدو پیمان نبست داد سر با سرفرازى تا كه شد سردار عشق دست داد و دست از فرزند زهرا بر نداشت كز مقام و مرتبت شد جعفر طیار عشق چشم داد و چشم بر خوان ستمكاران ندوخت تا كه شد سیراب از سر چشمه سر شار عشق میشود مستور زیر ابر تا روز معاد ماه بیند روى ماهش تا كه نگردد خار عشق از على باید چنین فرزند تا روز مصاف همچو گل پرپر شود تا كه نگردد خار عشق شیر حق را شرزه شیرى داد حق ، كز هیبتش روبهان را مى كند در دهر تار و مار عشق اى بنازم بر چنین ازاد مردى كز شرف گوى سبقت برده در ایثار با اقرار عشق آفرین بر همت مردانه اش كز یك نگه چون على وا مى كند صدها گره از كار عشق رحمت حق باد بر شیر تو اى ام البنین این چنین شیرى نمودى هدیه بر دادار عشق تا كه او باب الحوائج هست دست حاجتى شاعر ژولیده را نبود بر اغیار عشق ژولیده نیشابوری
بر شیر خدا و نسل شیرش صلوات بر فاطمه و پور دلیرش صلوات میلاد حسین است و ابافضل و علی بر شاه و ولیعهد و وزیرش صلوات 

روشنگر آفتاب،عباس آمد تفسیر زلال آب،عباس آمد خیزید،گل آرید و گل افشانید زیرا که گل بوتراب،عباس آمد

هر گل خوشبو که گل یاس نیست هر چه تلألو کند الماس نیست ماه زیاد است و برادر بسی هیچ یکی حضرت عبـاس نیست میلاد حضرت عباس(ع) مبارک باد

بـــعد میــــــلاد حـــــسین بـــن عــلی  آمــــــــد عـــباس فــــروغ ازلـــی مــهر و مـه از پــی هـم تــابان شــــد  قـــلب زهــرا و عــلی شـــادان شد هـــمه گـــویید مــــبارک بــــاشد بـه بـه ایـــن عـــید مبارک بـاشد

خجسته ميلاد اسوه عشق و ادب و ايثار ماه بني هاشم ،  سقاي دشت كربلا ، حضرت اباالفضل العباس عليه السلام  و گراميداشت روز جانباز بر شيعيان جهان  و جانبازان اين پرستوهاي غريب شكسته بال  و بزرگ مردان سرافراز ايران اسلامي مبارك باد 
حضرت امام صادق(ع) فرموده اند: کان عمّنا العباس نافذ البصیرة صلب الایمان، جاهد مع ابى عبداللّه  وابلى بلاءً حسناً و مضى شهیداً؛ عمویم عباس دائماً داراى بینش نافذ و عمیق بود.  و ایمانى محکم و پایدار و در رکاب امام حسین عليه السلام جهاد نمود  و نیکو مبارزه کرد تا به شهادت رسید.  اعیان الشیعه، سید محسن امین، 1403، ج 7، ص 430،    

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz

 


سلام بهورز عباس ,تمام ,السلام ,علیه ,خواهند ,آسمان ,علیه السلام ,تنها نامی ,سلام بهورز ,نقطه پرگار ,کانال رسمی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

gardeshgari97 شبِ مهتابی???? بدون سانسور بهترین وکیل طلاق در تهران ارائه محصولات اسکالر انرژِی راهنما سئو سایت کمپانی