سال‌هاست که افزایش اثربخشی دارو‌ها و فرآورده‌های شبه دارویی از قبیل ‌های غذایی موضوع تحقیقات وسیع و بررسی‌های جهانی است. بدون تردید اثربخشی دارو رابطه مستقیمی با شکل دارو و راه مصرف آن دارد.
یکی از انواع اشکال دارویی که امروزه به دلایل مختلف مورد توجه قرار گرفته است، های جوشانن هستند. شاید های جوشانن ویتامین ث معروف‌ترین نوع از انواع های جوشانن باشند. امروزه انواع مختلفی از داروها نظیر آسپیرین‌ها، آنتی‌اسیدها، ترکیبات آهن، ‌های دارویی نظیرکلسیم و گلوکز آمین نیز به صورت جوشان تولید می‌شوند که بنا به توصیه داروسازان در بسیاری از بیماری‌ها مانند آرتریت، التهاب و کنترل درد، زخم‌ها ، ناراحتی‌های معده و روده‌ای، آلرژی‌ها و پوکی استخوان کاربرد داشته و مورد استفاده قرار می‌گیرند.

 

جوشش های جوشان از چیست؟
فرآیند جوشش این ها از واکنش یک اسید آلی با یک قلیا نظیر بی‌کربنات یا کربنات در مجاورت آب حاصل می‌شود که نتیجه آن ایجاد گازکربنیک (CO2) است. گاز کربنیک حاصل، سبب انهدام و ایجاد محلولی می‌شود که حاوی مواد موثر داروی مورد نظر است.

مزایای استفاده از های جوشانن در مقایسه با سایر اشکال دارویی به شرح زیر است:


1- کاهش احتمال بروز عوارض گوارشی
یکی از شایع‌ترین عوارض جانبی داروها و ‌های دارویی، ایجاد عوارض گوارشی است. بهترین مثال برای این موضوع، ‌های کلسیم هستند. هرچه سن افراد بالاتر می‌رود، مقدار اسید معده شان کمتر می‌شود و این موضوع ممکن است سبب شود که کلسیم در معده حل نشده باقی بماند و پس از مدتی دست نخورده از معده بگذرد. این مساله علاوه بر عدم جذب کلسیم، به بروز یبوست در فرد نیز منجر می‌شود. از سویی دیگر، زمانی ‌که کلسیم در معده حل می‌شود، گاز تولید می‌کند، در صورتی که با استفاده از شکل جوشان ‌های کلسیم، کلسیم پیش از مصرف، در آب حل می‌شود. بنابراین نه احتمال ایجاد یبوست وجود دارد و نه ایجاد گاز در معده.


2- جلوگیری از تغییر ماهیت دارو در دستگاه گوارش
جلوگیری از تغییر ماهیت دارو در دستگاه گوارش یکی از دغدغه‌های همیشگی داروسازان بوده است. این موضوع ممکن است به دلیل پایین بودن PH معده یا تداخلات دارویی یا غذایی بروز کند.
PH پایین (اسیدی) معده باعث می‌شود مواد فعال دارویی ماهیتشان عوض شود، یا فعالیت خود را از دست بدهند. های جوشانن به واسطه خاصیت بافری که دارند، PH معده را افزایش می‌دهند (باعث می‌شوند محیط معده کمتر اسیدی باشد)، بنابراین از تجزیه و غیرفعال شدن مواد موثره دارویی جلوگیری می کنند. این خصلت بافری (کربوناسیون) های جوشان باعث می‌شود معده به سرعت تخلیه گردد. محتویات معده معمولا در عرض 20 دقیقه به داخل روده ی کوچک می‌ریزند و منجر به جذب حداکثر مواد فعال دارویی می‌شوند.

3- افزایش ظرفیت انتقال ماده موثره دارویی
معمولا ظرفیت یک 500 میلی‌گرم است. به عبارت دیگر یک ، 500 میلی‌گرم ماده موثره دارویی را همراه خود دارد.در صورتی که یک جوشان با قطر 5/2 سانتیمتر و وزن 5 گرم به راحتی می‌تواند بیش از 2 گرم مواد موثر دارویی محلول در آب را همراه خود داشته باشد.


4- افزایش اثر درمانی
تحقیقات نشان داده است که های جوشانن نسبت به ‌های معمولی جذب بسیاری از مواد فعال دارویی را تقویت می‌کنند (نظیر کافئین و دی‌سولفیرام) چرا که گاز کربنیک حاصله از واکنش اسید و باز می‌تواند نفوذپذیری مواد فعال دارویی را افزایش دهد. همچنین به حل شدن مواد دارویی که خیلی کم حل می‌شوند ، کمک می‌کند.


5- افزایش سرعت اثرگذاری
از نظر داروسازی، محلول‌های دارویی عموما دارای جذب سریع‌تری در مقایسه با اشکال جامد می‌باشند. بر این اساس می‌توان گفت جذب ماده دارویی موجود در های جوشانن سریع‌تر از ‌های معمولی است و افزایش سرعت جذب دارو به معنای تاثیرگذاری سریع تر آن است.


6- عدم نیاز به بلع
تعداد افرادی‌که قادر به بلع ‌ها نیستند، یا اصولا علاقه‌ای به بلع مواد دارویی ندارند، زیاد است. با توجه به این‌که های جوشانن به شکل محلول استفاده می‌شوند، لذا استفاده از آنها آسان‌تر است. این موضوع خصوصا در رابطه با بیماران مسن یا کسانی که از عوارض دهان و دندان رنج می‌برند، شایع‌تر می‌باشد.


7- دلپذیری مصرف
بیشتر های جوشانن، طعم بهتری نسبت به مایعات، مخلوط‌ها یا سوسپانسیون‌های دارویی دارند. پوشاندن طعم بد داروها با افزودن طعم‌دهنده‌ها به دست می‌آید. های جوشانن بعد از نگهداری طولانی مدت، طعم مناسب خود را حفظ می‌کنند. ضمن آن‌که به نظر مصرف‌کننده، های جوشانن ظاهر مناسب تری نسبت به ‌های معمولی دارند.

 

 

 

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz


سلام بهورز

اگر برای نهار قصد همبرگر و پیتزا را دارید به شما توصیه می کنیم از همین راهی که رفته اید سریع برگردید. یک عدد ساندویچ چیزبرگر همراه با سیب زمینی سرخ کرده بیش از 900 واحد کالری دارد. حال اگر این ساندویچ را همراه با یک لیوان نوشابه بخورید 1200 کالری وارد بدن خود کرده اید. متاسفانه خوردن مداوم غذاهای پرکالری، چرب و پرنمک سبب ویرانی بدن شما شده و خطر افزایش وزن، فشارخون و دیابت نوع 2 را در شما به شدت افزایش می دهد.

 

یک مطالعه جدید نشان می دهد همبرگر و پیتزا علاوه بر افزایش وزن در بزرگسالان، ممکن است خطر ابتلا به سرطان را نیز افزایش دهند.مضرات همبرگر و پیتزا , یک مطالعه جدید نشان می دهد همبرگر و پیتزا علاوه بر افزایش وزن در بزرگسالان، ممکن است خطر ابتلا به سرطان را نیز افزایش دهند.محققان دانشگاه اریزونا دریافتند مصرف غذاهای پرانرژی با افزایش 10 درصدی سرطان های مرتبط با چاقی در بین ن مربتط است.

پیتزا و همبرگر - خوردن پیتزا ممنوع
سینتیا تامسون، سرپرست تیم تحقیق، در این باره می گوید:«اثرات نشان داده شده در ن دارای وزن نرمال در ارتباط با خطر ابتلا به سرطان های ناشی از چاقی، یافته ای جدید است.»
تامسون در ادامه می افزاید:«این یافته نشان می دهد که تنها کنترل وزن در پیشگیری از سرطان های مرتبط با چاقی موثر نیست، بلکه ن باید بر رژیم غذایی دارای انرژی بالا نیز توجه داشته باشند.»
غذاهای کامل از جمله سبزیجات، میوه ها، پروتئین های کم چرب و لوبیا، دارای انرژی کم هستند زیرا آنها مقدار زیادی مواد مغذی را با کمترین کالری تامین می کنند.
غذاهای فرآوری شده مانند همبرگر و پیتزا دارای تراکم انرژی بالا هستند و شما نیاز به مصرف مقدار بیشتری از آنها برای دریافت مواد مغذی لازم هستید.

 

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz


سلام بهورز
یک خانه ای در روستا، شد مرکز مهرو وفا 
هرجای آن نورخدا،از هر بدی گشته جدا 


هرخشت این زرخانه ام باصد دعا گشته بنا 
شالوده اش بر پاشده از قلب های باصفا 


این خانه ام چون مأمنی براهل ده گشته به پا 
تا که زهر درد و بلا با لطف حق گردد رها 


هر صبحگه من منتظر تا که ببینم روی دوست 
تا که گل سرخ دلم بر خود بگیرد بوی دوست 


یخچال تزریقات را هرروز با نام خدا 
بادقتی چک می کنم زیج حیات روستا 


بعدازکلر سنجی شده کارم شروع با شورو حال 
بادفترِ پیگیریِ روزانه بر طبق روال 


من بر گروه های هدف پیگیر می گردم دوان 
تا پیش گیری ها کنم هر غصه و هر درد جان 


یک مادری با بار گل آید به سوی خانه ام 
از نور او روشن شده این خانه و کاشانه ام 
یک پیر آید با عصا ،لرزان به امید شفا 
با قند و چربی مبتلا ،یارب تو دردش کن دوا 


در طرح مانا کودکی تب دار و بی حال آیدم 
بر طبق بوکلت دانمش دارو درمان بایدم 


بیماری واگیر را هرروز پیگیری کنم 
تا انتقالش برهمه جمله جلوگیری کنم 


آموزش مردم شده اولاترین اهداف من 
من از اهمش هرچه گویم کی ادا کردم سخن؟ 


کارمحیط و حرفه ای واجب تر از هر کارمن 
حفظ محیط روستا سرلوحۀ کردار من 


از کارو از کرد ارمن شد ریشه کن صد درد و غم 
تزریق واکسن های من صد درد بد را کرده کم 


طرح سما وهم سبا تازه ترین کار من است 
کی گفته ام این کارها یکباره سربار من است 


طرح جوانان کرده کارم را کمی سنگین ترش 
عیبی ندارد جان وتن کرده فدای آن سرش 


سامانۀ سیب آمده تا کارمن کمتر شود 
اما خودش باعث شده خاکی دگر بر سر شود 
القصه هر جا نکته ای هر جای این ده مشکلی 
از شیر مرغ و آدمی، هر قصه و درد دلی 


هر جا دلی آشفته شد،دربند غم ها بسته شد 
سلام بهورز

همانند بسیاری دیگر از بیماری ها، ژنتیک نقش چشمگیری در احتمال ابتلا به مشکلاتی که می توانند بر کبد تاثیرگذار باشند، ایفا می کند. در حقیقت، این امکان وجود دارد که یک ژن معیوب به ارث رسیده از والدین به شکل گیری نارسایی حاد کبد یا مزمن منجر شود.

 

صرف نظر از این که طی چند سال یا چند هفته شکل گرفته باشد، نارسایی کبد یکی از خطرناک‌ترین مشکلات سلامت است که در صورت عدم درمان می تواند به مرگ بیمار منجر شود. دو نوع نارسایی کبد وجود دارند: نارسایی حاد کبد که می تواند طی یک بازه زمانی کوتاه شکل بگیرد و نارسایی مزمن کبد که می تواند چند سال ادامه داشته باشد.

اگرچه بیماران مبتلا به نارسایی های کبد حاد و مزمن اغلب نشانه های مشابهی را تجربه می کنند، دلایل این دو بیماری - افزون بر درمان های آنها - می توانند منحصر به فرد باشند. اما به دلیل این که نتیجه نهایی هر دو، یعنی مرگ، می تواند مشابه باشد، آگاهی از دلایل انواع مختلف نارسایی کبد برای همه مهم است.


استامینوفن بیش از حد
افراد بسیاری در صورت بروز نخستین نشانه از درد جزئی یا متوسط، مانند سردرد یا کمر درد، از استامینوفن برای تسکین درد استفاده می کنند. در بیشتر موارد مشکلی در این زمینه وجود ندارد، اگر از دستورالعمل مصرف این داروی بی نیاز از تجویز پزشک پیروی کنید.
اما مصرف بیش از اندازه استامینوفن می تواند به مشکلی بزرگ تبدیل شود. این کار می تواند اثر چشمگیری روی کبد و عملکرد آن داشته باشد. مصرف بیش از اندازه استامینوفن در بلند مدت می تواند آسیب کافی که موجب نارسایی حاد کبد می شود را ایجاد کند. در برخی موارد، این مصرف بیش از اندازه استامینوفن می تواند شرایطی را ایجاد کند که حتی به پیوند کبد نیاز باشد.

 
مصرف بیش از حد داروهای تجویزی
مصرف بیش از حد برخی داروهای تجویزی می تواند آسیب جدی به کبد وارد کند و حتی به نارسایی حاد کبد منجر شود. برخی از این داروهای تجویزی بسیار رایج هستند و از آن جمله می توان به آنتی بیوتیک ها اشاره کرد، که برای درمان طیف گسترده ای از بیماری ها استفاده می شوند و برای افراد در هر سنی تجویز می شوند.
از دیگر داروهای تجویزی که مصرف بیش از اندازه آنها می تواند کبد را در معرض تهدید قرار دهد می توان به داروهای ضد التهابی غیر استروئیدی مانند ایبوپروفن و ناپروکسن و داروهایی که برای سرکوب تشنج طراحی شده اند، اشاره کرد.


های گیاهی
افراد بسیاری برای درمان بیماری های خود استفاده از های گیاهی و روش های درمانی طبیعی‌تر را ترجیح می دهند. این درست است که بسیاری از های گیاهی امن هستند و در برخی موارد عوارض جانبی کمتری در مقایسه با داروهای تجویزی دارند.
اما های گیاهی نیز می توانند زمینه ساز مشکلات سلامت جدی شوند، به ویژه اگر بیش از اندازه مصرف شوند. به عنوان مثال، مصرف بیش از اندازه پنی‌رویال، افدرا، کاوا، یا اسکال‌کپ می تواند به نارسایی حاد کبد منجر شود.

 


هپاتیت و سایر ویروس ها
انواع مختلفی از هپاتیت وجود دارند. این ویروس ها می توانند اثر چشمگیر و منفی روی سلامت انسان داشته باشند. موردی مشترک درباره هپاتیت A، هپاتیت B و هپاتیت E این است که در صورت عدم درمان به نارسایی حاد کبد منجر می شوند.
ویروس های دیگری نیز وجود دارند که می توانند موجب آسیب شدید به کبد شوند، که از آن جمله می توان به ویروس اپشتین بار، ویروس سیتومگالو و ویروس هرپس سیمپلکس اشاره کرد. اگر هر یک از این ویروس ها در شما تشخیص داده شده است باید بر اساس دستور پزشک روند درمان را دنبال کنید تا از بروز آسیب فاجعه بار کبدی پیشگیری شود.

 

 

بیماری
برخی از بیماری ها با هدف قرار دادن بخش هایی از بدن در و اطراف کبد می توانند به آسیب مزمن کبدی یا حتی حاد منجر شوند. به عنوان مثال، بیماری های خودایمنی که به سلول های کبدی حمله می کنند و التهاب جدی را موجب می شوند می توانند به شکل گیری نارسایی حاد کبد کمک کنند.
دو بیماری دیگر که مشکلاتی را برای کبد ایجاد می کنند شامل سندرم باد-کیاری و بیماری ویلسون می شوند. سندرم باد-کیاری یک بیماری عروقی است که جریان خون به سمت کبد را تحت تاثیر قرار داده و می تواند به انسداد سیاهرگی جدی منجر شود، در شرایطی که بیماری ویلسون یک بیماری متابولیکی نادر است که در صورت عدم درمان می تواند موجب نارسایی حاد کبد شود.

 

مشکلات ژنتیکی
همانند بسیاری دیگر از بیماری ها، ژنتیک نقش چشمگیری در احتمال ابتلا به مشکلاتی که می توانند بر کبد تاثیرگذار باشند، ایفا می کند. در حقیقت، این امکان وجود دارد که یک ژن معیوب به ارث رسیده از والدین به شکل گیری نارسایی حاد کبد یا مزمن منجر شود.
بیماری های کبدی با ژنتیک پیوند خورده اند و نارسایی کبدی بالقوه شامل هموکروماتوسیس، بیماری ویلسون، هایپرواکسالوریا و اگزالوز می شوند. همچنین، ژنتیک مسئول ابتلا به سرطان هایی است که کبد را تحت تاثیر قرار می دهند، مانند سرطان مجرای صفراوی و البته سرطان کبد.

 
مصرف الکل
مصرف الکل می تواند فرد را در معرض طیف گسترده ای از مشکلات سلامت، از چاقی تا آسیب های جدی به اندام ها، از جمله مغز، معده و روده ها قرار دهد.
با این وجود، اندامی که به طور قابل توجه تحت تاثیر مصرف الکل قرار می گیرد، کبد است. کبد وظیفه پردازش الکل را بر عهده دارد و با گذشت زمان این وظیفه می تواند به آن آسیب وارد کند. مصرف الکل می تواند به نارسایی کبدی منجر شود و حتی بیمار نیازمند عمل پیوند کبد باشد.

 
مواد مخدر
بسیاری از مواد مخدر غیر قانونی هستند زیرا می توانند موجب شکل گیری رفتارهای عجیب و خطرناک در افراد شوند. همچنین، بسیاری از این داروها می توانند برای بدن انسان به طور باورنکردنی مضر باشند و در صورت مصرف بیش از اندازه به نارسایی کبدی منجر شوند.
از جمله مواد مخدری که می توانند مشکلات جدی برای کبد ایجاد کنند می توان به هروئین، مسکن های مبتنی بر مواد شبه افیونی، کوکائین، اکستازی، و مت‌آمفتامین اشاره کرد. پرهیز از این مواد مخدر به هر قیمتی بهترین گزینه است.

 

 

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz


سلام بهورز
یخچال شما، می‌تواند آینده مغزتان را فاش کند. آنچه که امروز در سفره‌تان می‌چینید، می‌تواند عمر مغز شما را تخمین بزند و احتمال دچار شدن‌تان به آلزایمر را تعیین کند. به گزارش سلامت نیوز به نقل از هفته نامه آتیه نو، محققان می‌گویند خوراکی‌هایی که میل می‌کنید، بر حافظه، توانایی شناختی و قدرت پردازش اطلاعات شما در سال‌های آینده تاثیر می‌گذارند. پس اگر نگران ابتلا به آلزایمر هستید، در کنار حل کردن جدول سودوکو، می‌توانید سراغ این خوراکی‌ها بروید.

کرفس

 

برای اینکه مغزتان دچار التهاب و عواقب تلخ ناشی از آن نشود، به ماده‌ای به نام لوتئولین نیاز دارد. این ماده سرعت پیر شدن مغز را کم می‌کند و نمی‌گذارد که توانایی‌های ذهنی‌تان در سال‌های آینده کمتر شوند. محققان می‌گویند کرفس می‌تواند به مغز شما لوتئولین برساند و نه‌تنها در درازمدت بلکه در کوتاه‌مدت هم عملکرد مغزتان را بهبود ببخشد.

گوجه‌فرنگی

 

لیکوپن، آنتی‌اکسیدان قوی است که در گوجه‌فرنگی می‌توانید آن را پیدا کنید. این آنتی‌اکسیدان از مغز و جسم شما در برابر آسیب رادیکال‌های آزاد محافظت می‌کند و نمی‌گذارد که با زوال سلول‌های مغزتان، گرفتار آلزایمر شوید. از سوی دیگر، گوجه‌فرنگی سرشار از کولین و ویتامین‌های گروه B هست و به همین دلیل قدرت یادگیری و حافظه شما را تقویت می‌کند و حتی خواب‌تان را هم تنظیم می‌کند.

تخمه‌کدو

 

وقتی هوس خوردن تنقلات به سرتان می‌زند، به جای چیپس و پفک، سراغ تخمه‌کدو بروید. این دانه کوچک که سرشار از امگا3 و اسیدهای چرب غیراشباع است، روان شما را سالم نگه می‌دارد. تخمه‌کدو، منیزیم فراوانی دارد و به همین دلیل علاوه بر آرام‌بخش بودن، قدرت مغز، تمرکز و حافظه شما را هم تقویت می‌کند.

کلم بروکلی

 

سبزیجاتی مثل بروکلی، ترکیبات سولفورفان را در خود دارند و به همین دلیل به تجدید و ترمیم بافت عصبی مغز کمک می‌کنند. کلم بروکلی، مقدار قابل توجهی ویتامین K هم دارد و از همین رو نه‌تنها به تقویت مهارت‌های شناختی شما کمک می‌کند، بلکه احتمال ابتلا به آلزایمر را هم کاهش می‌دهد.

زردچوبه

 

اگر به مشکلات گوارشی مانند سوزش سر دل یا نفخ مداوم دچار هستید، سراغ زردچوبه بروید. اگر هم می‌خواهید مغزی توانمند و سیستم عصبی سالم داشته باشید، باز هم از زردچوبه کمک بگیرید. این ادویه پرخاصیت، سموم بدن‌تان را دفع می‌کند، التهاب بدن و مغزتان را کاهش می‌دهد و به همین دلیل از جسم شما در برابر سرطان و مغزتان در برابر زوال محافظت می‌کند.

روغن نارگیل

 

شاید برای حفظ طراوت پوست و موی‌تان از روغن نارگیل کمک گرفته باشید، اما فراموش نکنید که این روغن، امگا3 فراوانی دارد و به مغز شما هم خدمت می‌کند. روغن نارگیل ضدآلزایمر است و می‌تواند اختلالات خفیف شناختی را هم درمان کند.

چغندر

 

همین چغندری که میلی به وارد کردنش به یخچال‌تان ندارید، می‌تواند عملکرد مغزی شما در سال‌های پیری را تقویت کند. بزرگسالانی که چغندر را به غذاهای‌شان اضافه می‌کنند یا آب آن را می‌نوشند، به خون خود اکسیژن بیشتری می‌رسانند و نیاز مغزشان به گردش خون و اکسیژن را تامین می‌کنند.

آب قلم

 

اضافه کردن آب قلم به سوپ و خورشت، برای مغز شما مفید است. به شرط آنکه بعد از پخت، چربی جمع شده روی آب قلم را دور بریزید. از نظر محققان این ماده پرخاصیت، نه‌تنها می‌تواند به کاهش اسید معده شما کمک کند بلکه فعالیت روده‌ها و البته مغز شما را هم بهبود می‌بخشد.  

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz


سلام بهورز

                                    تقدیم به ساحت مقدس اولین پیشوای شیعیان جهان , 
                                                            مولای متقیان ،امیرملک جان , حضرت علی علیه السلام 




                                            و امروز، با تو ای غدیر، پیمان خواهیم بست پیمانی که آخرین بندهایش ترجمان اکنون ماست پیمان انتظار که رسول خدا(ص)، خود پنجره انتظار را  بر روی مشتاقان گشود  و به صبح ظهور، بشارت فرمود و آنان که خود را فرا روی این پیمان مسئول یافتند، همچو نسیم  از فراز دشت ها گذشتند و آفاق را از یاد مهدی ( عج عطر آگین ساختند ما نیز با تو پیمان خواهیم بست.باشد که تنی در زلال غدیر  بشوییم و راز دل با موعود غدیر باز گوییم

                                  عید سعید غدیرخم ,عید اکمال دین 
                             و اتمام نعمت الهی ، عید ولایت و امامت
                                    اسدا الله الغالب حیدر کرار

                             مولی الموحدین حضرت علی علیه السلام                                برمسلمانان و شیعیان جهان مبارک باد 

برکه ای پر از پر پروانه ظهر بود؛ گرم و تن سوز؛ خاک ها، از شلاق شعله های خورشید، زخمی ظهر بود که صدای صاعقه زمان، حادثه ای را رقم می زد.صدا پروانه ای می شد که روی هزاران شانه خسته و خاک گرفته می نشست برکه، خودش را تا مرز دریا شدن باور کرده بود برکه، روی پاهایش ایستاد و موج موج خنده بر چهره میهمان ها پاشید برکه، ایستاده بود و بهار را در آغوش می کشید برکه، تمام پروانه های تنش را در آسمان آبی صحرا رها کرده بود و در خودش نمی گنجید.غدیر دیگر برکه نبود غدیر دف می زد و بر طبل های شادی می کوبید ناگهان، دست های خورشید، در دست های وحی گره خورد آسمان خودش را روی پاهای خورشید انداخت تمام ستاره های آسمان، به شب نشینی چشمان خورشید آمدند دست های وحی، بالا می رفت و دست های خورشید را بالاتر می برد هزاران باور، می دیدند و تبریک می گفتند «اشهد انک امیر المؤمنین الحق الذی نطق بولایتک التنزیل و اخذ لک العهد علی الأمه غدیر فریاد می کشید و دهان های تعجب، خشک شده بود غدیر فریاد می کشید و صدای پای بهار، تا آسمان هفتم پیچیده بود غدیر فریاد می کشید و رسول، طنین صدایش  را در برکه به نجوا نشانده بود «من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد  من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» ابراهیم قبله آرباطان
یا علی ای معنی و مفهوم عنوان غدیر ای ولای حضرتت تفسیر و برهان غدیر با تو اسلام رسول الله کامل می شود ای که «اَتمَمتُ لَکُم» هستی و قرآن غدیر تو که هستی که نبی دست تو را بالا گرفت گفت ای اصحاب من! جان شما، جان غدیر تو که هستی، حضرت استاد دین و زندگی من که هستم پیش تو، طفل دبستان غدیر من که هستم در حریم لا یزال شاهی ات مورم و ران ملخ دارم، سلیمان غدیر من گدای سفره و خوان غدیرم یاعلی تا ابد بر سفره ی لطفت فقیرم یاعلی یا علی ای آنکه اسلام از تو عزّت یافته از غدیر تو رسالت قدر و قیمت یافته برکه ی علم تمام انبیاء روز غدیر گشته اقیانوس و از یمن تو برکت یافته تا که چرخ بندگی ساکن نماند در زمان از تو و از آل تو این چرخه حرکت یافته شیعه با تو تا خدا اصلاً ندارد فاصله با ولایت شیعگی از بس که قدرت یافته آمدی و صورت ابلیس خاک آلود شد چهره ی کفر از جمال تو چه ذلّت یافته روز شادی أَئِمّه، شیعیان، شد این غدیر روزعیدی دادن صاحب زمان شد این غدیر سر علی، سرورعلی، والی علی، والاعلی گل علی، گلشن علی، گلواژه ی لبها علی ره علی، راهم علی، سیر اِلیَ اللّهم علی مه علی، ماهم علی، شمس جهان آرا علی نور علی و شور علی، شیرینی انگور علی می علی، مستی علی، ساقی علی، سقّا علی مُهر علی، تسبیح علی، سجّاده و سجده علی ذکر علی، ذاکر علی، مذکورِ حق همتا علی نوح علی، آدم علی، موسی علی، عیسی علی انبیاء یکجا امیرالمومنین، امّا علی با وجود اینکه بی مانند و بی همتا بود افتخارش همسری حضرت زهرا بود دل پر از عشق طواف چادر خیرالنّساست سر پر از شور نظر بر ماه روی مرتضاست عاقبت ذرّه می افتد زیر پای آفتاب فطرتاً این قطره با دریای رحمت آشناست کعبه هم با مرتضای خویش بیعت کرده است چون امیرالمومنینش خانه زاد کبریاست چشم دل را می گشایم، دستهای کائنات روز بیعت توی دستان علی، آقای ماست عرش هم دستی برآورده است و بیعت می کند حوزه ی مهر علی اصلاً ورای عرش هاست کیست این محبوب خلق و جلوه ی پروردگار لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار گر چه من آلوده ای پست و حقیرم یا علی سربلندم زاده ی یَومُ الغَدیرم یا علی در صراط بندگی تا که نلغزد پای من تا قیامت سر زِ پایت برنگیرم یا علی تا فقیر حضرتت هستم دلم است، چون بر دو عالم با گداییّت امیرم یا علی کاش بودم در مدینه تا که یاری ات کنم گوشه ی دامان پاکت را بگیرم یا علی دستهایت بسته بود و بر دلت داغی زدند جای آن دارد که از داغت بمیرم یا علی دست هایت بسته بود و کوثرت را می زدند روبروی بچّه هایت، همسرت را می زدند شاعر : امیر عظیمی غدیر على، هنوز هم چشمه‌اى لبریز از آب حیات و دریایى موّاج از كرامت‌هاست . «غدیر» دریایى از باور و بصیرت، در كویر حیرت و هامون ضلالت است، تا كام جان‌ها از آن سیراب شود  «غدیر»، یك «كتاب مبین» است،  سندى براى تداوم خط «رسالت» در جلوه «امامت» «غدیر»، براى تشنگان، چشمه زلال هدایت است، و براى ره گم‌كردگان، صراطى است كه به «سنّت پیامبر» منتهى مى‌شود غدیر، عید ولایت است . و . «غدیر على»، هنوز هم چشمه‌اى  لبریز از «آب حیات» و دریایى مواج از فضایل است  «غدیر»، روز اكمال دین و اتمام نعمت بود «غدیر»، برنامه‌اى الهى براى حیرت زدایى از اذهان و اعمال امت، در افقهاى آینده تاریخ بود  «غدیر»، تداوم خطّ رسالت، در آینه «امامت» است . پس . «عاشورا» با «امامت» پیوند دارد،و «غدیر»با «كربلا» پیوسته است  غدیر، روز بشریت و روز «انسان» است،  غدیر،«تداوم رسالت محمد» در «ولایت على» است غدیر، عید «پیمان» و «میثاق» و «عهد» است اگر امّت، «غدیر»ها را پاس بدارند، «عاشورا»هاى مظلومیت و كربلاهاى خون و شهادت پیش نمى‌آید و خورشید امامت،  در محاق خلافت قرار نمى‌گیرد 
لحظه های معصوم عشق، بر شنزارهای تشنه حجاز باریده است صحرای سوزان شوق است و بر مأذنه های امروز پیغام تازه نور روییده است همراه با کاروان سرنوشت، حادثه ای سپید زیر آفتاب می ایستد. ازدحام قافله نیاز را غزلستانِ «حجة الوداع» به خوبی سروده است ناگاه دست های غدیر، به تکبیر بالا رفت و دل ها  به بشارتی بارانی فراخوانده شدند گویا همه ملکوت، تذهیبی بوده است برای نگارش  خطِ نورانیِ «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ زمان، دوست داشتنی تر پیش رفت و برکه آن حوالی کوچک شد  در برابر حریقی از محبت که در دل عشاق افتاد شادی جهان به تکثیر رسید و تجلی رشیدترین قامت  دین در آینه غدیر تماشایی شد

با محمد صلی الله علیه و آله ، هر چه بالا می روی، بالاتر می بینی و این لیاقت، تنها شایسته علی علیه السلام است که در تسخیر  قلب ملایک، سابقه ای دیرینه دارد غدیر، آنجاست که شاخه های علی علیه السلام  و محمد صلی الله علیه و آله به اتصال پیوندی  به نام فاطمه علیهاالسلام اوج می گیرد و دوازده میوه امامت از شجره طیبه شان،  به دامان عاشقان می افتد آنجا، دستان توحیدی رسول خدا صلی الله علیه و آله  حجاب های ظلمانی را کنار می زند تا آنچه از ناگفته های رسالت باقی مانده است، زمزمه کند مردم! بگویید به باد، به باران، به آفتاب و به آب  که اینک علی علیه السلام ، جانشین من است  و در عبور روز و شب، ماه و خورشید، این چنین جایگاه خود را عوض می کنند تا تاریکی، رهروانشان را نبلعد
قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: یوم غدیر خم افضل اعیاد امتی و هو الیوم الذی امرنی الله تعالی ذکره فیه بنصب اخی علی بن ابی طالب علما لامتی، یهتدون به  من بعدی و هو الیوم الذی اکمل الله فیه الدین و اتم علی امتی فیه النعمة و رضی لهم الاسلام دینا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: روز غدیر خم برترین عیدهای امت من است و آن روزی است که خداوند بزرگ دستور داد; آن روز برادرم علی بن ابی طالب  را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدایت شوند، و آن روزی است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای آنان پسندید امالی صدوق: 125، ح 8
عید کمال دین .سالروز اتمام نعمت وهنگامه اعلان وصایت و ولایت امیر المومنین علیه السلام بر شیعیان وپیروان ولایت خجسته باد

عید است و غــدیرش ، علی والا است ، علی دل تشنه عـــــدل است و او دریاست ، علی جشن است و مبارک ، علی گشته است ، ولی دنیا همـــه را شادی که مـــــولا است ، علی

زیر چتر بوسه ها ، آسمان غدیر شد فرصت ِ تنفس ِ نغمه ی کویر شد ترجمانی از بهشت ،ترجمانی از خدا روی دست ِ عرشیان، آیه ای غدیر شد 
از فرط گنه جهان ما شد تاریک  / ای کاش خدا برای عرض تبریک در عید غدیرخم به نور صلوات  / عیدی بدهد فرج نماید نزدیک

سلام بهورز
شهادت مظلومانه نهمین کوکب هدایت باب المراد عالمین٬ مظهرجود و کرم ،  حضرت امام محمّد تقی علیه السلام را به  محضر مقدّس و منوّر حضرت حجة بن الحسن العسکری وتمامی شیعیان ومحبّان آن حضرت  تسلیت و تعزیت عرض می نمائیم   باد، هوهوکنان، خاکستر یتیمی پاشید بر تمام خانه‏ های بغداد و خبرزلزله‏ خیز، تکان داد روزگار در خود فروپیچیده را اتفاقی شوم، سایه گسترانیده بر آسمان‏ها نمی‏دانم، شاید خورشید در پرده کسوف افتاده است گویا زمین، 25 سال بزرگواری را محروم شد گویا زمان، باید از این پس، حسرت به دل کرامت جاری جواد بماند انگار همین دیروز بود که خاک، عطر حضورش را نفس کشید  و عالم، در سایه مهربانیِ «جواد الائمه» میهمان شد انگار همین دیروز بود که حضورش مایه آرامش زمین شد  و وجودش، باعث دلگرمی «رضا» و امروز که دست‏های توطئه از آستین «ام الفضل» برآمده،  زهر عصیان و نفاق چه بر سر قلب رئوفت آورد امام جوانم؟ تلخی کینه ‏توزی روزگار را،  جگر سوخته ‏ات چگونه تاب آورد، امام جوانم؟ رستاخیز داغت، کمر روزگار را خواهد شکست قیامت اندوهت، به آتش خواهد کشید دل‏ها را هنوز، کاخ مأمون می‏لرزد از هیبت حیدری‏ات هنوز اقیانوس «علم لدنی»ات، جرعه جرعه فرو می‏نشاند عطش جهل بشر را تو را می‏برند؛ بر شانه‏ های فرشتگان کجاست دستان تسلی‏ بخش، تا مرهم زخم ‏های «هادی»ات باشند؟ جوان‏ترین حجت خدا بعد از تو چه کند «علی» در محاصره «معتصم»ها؟ هر بار، با یاد ماجرای تو، پا به پای امام عصرعج تا همیشه روزگار، خون خواهم گریست
از اشك عزا دیده ‏ها دریاست ماتم جواد یا غم زهراست در حجره‏ ى غم جان دهد مظلوم فرزند رضا حجت معصوم مى‏ رسد به گوش ناله ‏ى مغموم این زمزمه‏ ى غربت مولاست زهر ستم و خصم بد بنیاد زد به خرمنش شعله ‏ى بیداد مرغ حق چرا از نفس افتاد تشنه لب چرا كوثر طاهاست یارو همدمش دشمن جانش ظلم آشكار زهر پنهانش آتش زده بر جان سوزانش این نه همسر است خصم بى پروا است این نور خداست آخر ام الفضل این ابن الرضاست آخر ام الفضل خون دل از رخساره اش پیداست از زهر و عطش در دلش غوغاست 

نهمین ستاره‏ ی روشن، قصد دیاری دور می‏کند و از همه سو شهردر خاکسترِ عزا غوطه می‏خورد آسمان، مچاله می‏شود و بر خاک می‏افتد و ستاره‏ ها تک تک خاموشیِ خویش را تجربه می‏کنند تمام پنجره ‏ها راه باز شدن را از یاد برده‏ اند و گام‏های  خسته، راهی راهی دور می‏شوند. سیاه پوشان عزادار بر سر می‏کوبند و اشک می‏ریزند و نفس‏ها، بریده بریده از سینه سر بر می‏آورند کبوتران سربریده در خون می‏چرخند و بال می‏گیرند و هنوز  خاک بوی بهاره ای پرپر می‏دهد. گلدسته‏ های بالا آمده از راستای  خاک، خورشید را به زمین می‏کشانند و حرم، در منشوری از رنگ‏های آسمانی غرق می‏شود و صدای ضجه ‏های پی در پی، خوابِ آرام شهر را می‏شکند دستی کجاست تا آسمان را بر سر بکوبد و زمین و زمان را در هم بریزد؟ دستی کجاست تا دهانِ باز دقایق را از خاک ندامت پر کند؟ دستی کجاست تا گیسوی پریشانِ باد را در مشت بفشارد و چنگ بر چهره‏ی خاک بکشد؟ این پیکر ملکوتی کیست که در شهر تشییع می‏شود و همراه با دردهای نهانی، از اعماق شب فریاد بر می‏آورد؟ این سرشانه‏ های کیست که زیر بار اندوه، رنگین کمان‏های سوخته را تا آسمان عروج می‏دهد؟ شمع ‏های سوخته، دعاهای مستجاب شده، چشم انداز اشک‏های ریخته و تنهایی ممتد، همه و همه سرآغاز یک شب تا  همیشه ماندگار و تاریک را نشان می‏دهد بهار در شاخه‏ های خشک درختان جان می‏دهد و پاییز رو به رسیدن است برگریزان همیشه ‏ی تاریخ همراه با یک شب طولانی آغاز می‏شود صدای ضجّه‏ی شهر، گوش تاریخ را کر خواهد کرد و دستی نیست تا این صفحه ‏ی عزادار را ورق بزند؛  صفحه ‏ای از تاریخ که در تاریکی شب ورق می‏خورد، صفحه‏ ای که در آن شکوفه‏ های نشکفته در دست‏های باد پرپر می‏شوند، صفحه‏ای که در آن ستاره ‏ها یک به یک راهی دیاری دور می‏شوند؛ و این نهمین ستاره‏ ی در حال عروج است

سلام ما به رخ انور امام جواد درود ما، به تن اطهر امام جواد غریب بود و غریبانه جان سپرد و نبود كسى به وادى غم، یاور امام جواد ز آتش ستم خصم، آب شد تن او به خاك حجره بود، بستر امام جواد كسى نبود، به بالین آن امام همام به غیر همسر بد اختر امام جواد چه ظلم‏ ها كه به حقش، نكرد ام الفضل نگر، به دشمنى همسر امام جواد به خشكى لب لعلش، نریخت آب كسى به غیر دیده ‏ى او خون ‏تر امام جواد به روى خاك، چو پروانه شد فدا و دریغ چو شمع آب شده، پیكر امام جواد فغان كه آتش زهر ستم، به فصل شباب شرر فكند، ز پا تا سر امام جواد شاعر: محسن حافظ
ای رعناترین شاخسار امامت، ای آغازی بر اعجازی دیگر از خاندان ولایت، ای امام مهربانی وقتی اندوهای بزرگ تو را ترسیم می کنم تصویری از غم بر قلبم سایه می افکند  و بغض گلوگیر صدایم می شود متحیّرم که کدام اندوه تو را بسرایم و کدام غصه تو را قصد کنم؟ از قلب های حقیری بگویم که شکوه تو را باور نداشتند؛ از نیرنگ دنیا پرستانی که حضور بلند تو را تاب نمی آوردند؛  از ذهن های پوچی که به بی کرانی دانش تو راه نبردند یا از جهالت مردمانی که روح بزرگ تو را می آزاردند و از همسری که خائنانه زهر جفا در کامت فرو ریخت امشب دردی به وسعت همه داغ های تو و جودم را  فراگرفته است و من در حصار این همه اندوه، مویه هایم را به پابوسی مظلومیت و اشک هایم را بر ضریح  غربتت نثار می کنم، ای خلاصه خوبی ها

هیچ غروبی به غمرنگی غروب وجود مردان خدا نیست؛  آن گاه که سر آسوده بر روی خاک می گذارند و شام تیره ای برای آدمیان، می سازند هنوز زمین، جان نگرفته باید بی تابی کند و غروب  خون رنگ خورشید را به نظاره پردازد ای حجت نهم! افسوس که روزگار، تنها بیست و پنج سال با تو سر سازگاری داشت و بیست و پنج بهار از عمر تو را برتابید تقدیر آن بود که حتی در خانه ات نیز غریب باشی و با هم دستی  «ام الفضل» ـ همسرت ـ زهر بنوشی و مسموم شوی ولی نه آن غربت دردناکی که برایت درست کرده اند و نه آن زهری که به تو داده اند، هیچ کدام نتوانست امتداد خط سبز تو را که بر صحیفه هستی کشیده ای، پاک کنند گرچه زمین، حوصله بزرگی تو را نداشت و ظرف روزگار گنجایش حضور دریا گونه ات را؛  سربردار و ببین عاشقان پاک باخته ات را که دل هاشان، تنها با رسیدن به دریا، آرام می گیرد کدام جان است که تو را بشناسد و اینک در هوای کاظمین تو نسوزد؟ سید محمود طاهری

سلام بر جواد الائمه امام جوان! درود بر لحظه های شفافی که با تو خواهند بود و مسیری که از عطر کلمات مقدست سرمست می شود؛ از 195 تا 220 هجری قمری درود بر دانایی متجلی در بزرگ و کوچک اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله  سلام بر این نور واحد که بی تغییر، در کالبد دوازده پیکر مطهر جاری شد تکلم کن تا تاریخ، دوباره از شگفتی، مات بماند - چگونه کودکی هشت ساله، این چنین تمام ذرات را متبرک می کند و تمام تفسیر کتاب آسمانی در قلب او متلاطم است؟ تکلم کن، تا یحیی بن ذکریا متولد شود؛ با شباهتی بی همتا با جوادالائمه علیه السلام ؛  «یَا یَحیی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ و آتَیناهُ الحُکمَ صَبِیاً» محمد علی کعبی
در محفل سوگ تو، اشک ها زودتر از هر دعایی به سویِ آسمان می روند، لحظه ها به انتظار دیدار جمالِ دل آرایت در بغضِ ثانیه ها می تپند  گل های سجّاده ات، محراب را بوسه می زنند جبرییل، چون شمع، بیقرارانه می سوزد و صدایِ گریه های مداوم در و دیوار را غرق در ماتم می کند پله پله تا خدا رفتنت را ستاره ها در گوش زمین نجوا کردند؛  آن گاه که عرش، تو را در هاله ای از نور، به سوی معراج دل باختگان بُرد جواد الائمه! بعد از تو، دنیا سرگردان است و شادمانی رنگ باخته شهادت به مقامِ والایت غبطه می خورد و دل های سوگوار جز اشک و آه، حرفی ندارند شانه های آسمان، از یاد آوری سیمای ات می لرزد  و بغضِ ناشناخته ای گلوی زمین را می فشارد  و دوریِ تو، چونان رعد، افلاک را به آتش می کشد مولا جان  بی تو، روح تشنه ی هستی، با کدامین زمزم سیراب شوند  و ضمیرهای مشتاق با شمیمِ کدامین نسیم رحمت، آکنده از روحِ عبادت گردند؟ افسوس که از بارِ سنگین مظلومیتِ تو آینه ی زمان در هم شکست  و کشتیِ ایثار و گذشت، در دریایِ وجود تو به اشک نشست ای که دعایت در سحرگاهانِ نیایش موجب نزول برکات است و عبادتت در دلِ شب هایِ اِستغاثه، مایه ی پراکندگی نفحات قدسی محراب خالی، اشک های آسمان و بغض فرو خورده ی افلاکیان بهانه ی سوگوارای داغداران تو است

چه آرام و سبک بال پرگشودی، ای مرغ زخم خورده آشیانه عشق داغ فراق تو را چگونه در تصور آوریم که بی تو زندگی کردن و زنده ماندن مایه شرمساری است ای حجت الهی و ای امام مهربانی ها، هجران تو، غروب همه خوبی هاست و پروازت، آغاز  صحیفه درد و رنج در دل شیعیان ای لاله داغدار مدینه، از کنار تربت پاک پیامبر و جگرِ  پاره پاره مجتبی و دل داغدار صادَقیْن و قبر  ناپیدای پهلو شکسته تاریخ رفتی تا در جوار امن الهی بیاسایی و از تنگنای ظلمت دنیا رها گردی اینک، ماییم و شام تیره جدایی از تو و گرد غم و اندوه  که بر می فشانیم و این همه، چاره درد فراق تو نتواند بود  ای مظلوم غریب، رهایی گوارایت؛ ولی، التماس دیدگان ما را در غربت تنهایی خاکدان دنیا بی پاسخ مگذار  و ما را نیز که مدّعیان محبت تواییم در جوار خویش جایگاهی کرامت فرما ای ماه مهربان آسمان جود و کرامت

وقت رفتن به کنارت پدری می خواهی وقت پرواز شده بال و پری می خواهی پدرت نیست کمی آب به دستت بدهد پسرت نیست می ناب به دستت بدهد همسرت هست ولی رحم ندارد و دلت ابر غم نیست کمی آب ببارد و دلت دست و پا میزنی و همسر تو می خندد حق صدا میزنی و همسر تو می خندد اینقدر سر به در حجره نزن آه نکش اینقدر از ته دل ناله ی اُمّاه نکش چقدر تلخ به کامت جگرت می ریزد بعد تو غصه به روی پسرت می ریزد چقدر آب به پیش نظرت ریخت زمین چقدر آه ز چشمان ترت ریخت زمین به خداوند قسم اشک تو از غربت نیست اثر زهر دلیل همه ی هجرت نیست غصه مرد غریبی به همه ات ریخته است غصه روی خضیبی به همه ات ریخته است کاش بودی و به جدّت کمکی می کردی کاش بودی و کمی قافله طی می کردی بین گودال به جان بدنش افتادند نیزه ها سخت به جان دهنش افتادند تو هم آقا شبیه شاه زمین افتادی شبیه سایه ی یک ماه زمین افتادی پیکرت بی کفن افتاد شبیه اش امّا فاطمه پیش تو جان داد شبیه اش امّا شکر حق نیزه نیامد دهنت را ببرد شکر حق چکمه نیامد بدنت را ببرد تو برو عیب ندارد پسری می آید شب نمی ماند وآخر سحری می آید شاعر : علی حسینی

قال الامام امام محمد التقی الجوادعلیه السلام  عَلَیْكُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإنَّ طَلَبَهُ فَریضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ  وَ هُوَ صِلَةُ بَیْنَ الاْخْوانِ، وَ دَلیلٌ عَلَى الْمُرُوَّةِ  وَ تُحْفَةٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ أُنْسٌ فِى الْغُرْبَة حلیة الأبرار، جلد 4، صفحه 599 بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، زیرا فراگیرى آن واجب  و بحث پیرامون آن مستحب و سودمند است. علم ارتباط  میان دوستان و برادران، نشانه مروّت و جوانمردى تحفه مجالس و محافل،همدم و رفیق انسان در سفر  و انیس و مونس او در تنهایى است

بـر اخترِ نهّمیـن، هـزاران صلوات بر جلوۀ جودِ حیِّ ســبحـان صلوات بر ابنِ رضا؛ تقی؛ بر آن حجتِ حق رخسـارِ جواد؛ ماهِ درخشان صلوات  شهادت مظلومانه نهمین حجت حق  بر شیعیان و عزادارن حضرتش تسلت باد 

جوان‏ترین حجت خدا! هر بار، با یاد ماجرای تو، پا به پای  امام عصر(عج)،تا همیشه روزگار، خون خواهم گریست شهادت غریبانه ابن الرضا جواد الائمه تسلیت باد

«ألسَّلامُ عَلَیکَ یااَباجَعفَرٍمُحَمَّدَ بنَ عَلیٍّ البَرَّالتَّقِیَّ» شهادت مظلومانه پاره تن حضرت علی بن موسی الرّضا علیهم السلام٬ باب المراد عالمین ٬جـوادالأئـمـه،  حضرت امام محمّد تقی علیهالسلام را به محضر مقدّس و منوّر حضرت حجة بن الحسن العسکری و تمامی شیعیان و محبّان آن حضرت تسلیت و تعزیت عرض می نمائیم 

سلام بهورز
اَللّهُمَ صَلِّ عَلي عَلي ابنِ موسَي الرِّضَا المُرتِضي  الاِمامِ التَّقي النَّقي وَ حُجَتِکَ عَلي مَنفَوقَ الاَرضِ  وَ مَن تَحتَ الثَّري الصِّدّيق الشَّهيدِ  صَلوهً کَثيرَهً تامَهً زاکِيهً  مُتِواصِلَهً مُتَواتِرَهً مُتَرادِفَهً  کَافَضلِ ما صَلّيتَ عَلي اَحَدٍ مِن اَوليائِک   آن روز که نسیم نور زمین را از عطرمیلاد تو آکند  و فرشتگان بال در بال مقدم منوّرت را گلباران کردند. آسمان آیینه بندان عشق بود و زمین زیر چترخورشیدی  درانتظار به آغوش کشیدن مردی از تبارمحمد (ص) بی قرار و پرتپش شده بود. آن روزِ تاریخی، مدینه موّاج از شفافی عشق بود  و سرانجام آسمان نور افشانی شد.  لحظه ها بر قدوم تو سجده گذاشتند. و ثانیه ها عطشناک تا اوج آسمان فواره کشیدند. میلاد خجسته حجت حق، حضرت امام رضا علیه السلام  بر همه رهروان راستین آن امام مبارک باد.



درختان صف به صف، شکوه جاودانه آمدنت را به تماشا ایستاده اند  و آبشارها، قد کشیده اند زلالی و سرفرازی نگاهت را.  جاده ها، شوق رسیدنت را، سراسیمه دویده اند.  بوی تو وزیدن گرفت و تمام گردنه ها به سمت مدینه چرخیدند.  تمام دشت ها پیراهن گل به تن کردند.  یا غریب الغربا!  شور آمدنت، چه رستاخیزی بر انگیخته در چهار گوشه عالم! پلک که وا می کنی، تمام شادی ها متولد می شوند با تو خوشبختی و رستگاری همیشگی است.  نزول جاودانه مهربانی ات، بر شوره زار غربت و تنهایی زمین، خجسته باد.

نجمه به مدینه پسر آورد امشب از مام مسیح بهتر آورد امشب القصه برای امت ختم رسل مولا و امام و رهبر آورد امشب گل آمد و هنگام گل افشانی شد رفع غم و ماتم و پریشانی شد  شب رفت و مدینه رو به خورشید نشست از نور رضا مدینه نورانی شد 

می ‏آیی؛ با خنکای نسیم امید، از روضه رضوان وجودت. می‏ آیی؛ با سبد سبد ستاره که در آسمان نگاهت سوسو می‏زند. می‏ آیی؛ با ردای سیادت بر دوش، پرچم ولایت بر دست  و هشتمین خورشید هدایت که از افق نگاهت، طلوع کرده است. می ‏آیی ای مسافر غربت! ای غریب آشنا! به یمین مقدمت زمین و آسمان هلهله می کنند  ذیقعده، تمام قاصدک‏های خوش خبرش را پرواز داده است. یازده خورشید را به غروب سرخ نشانده،  یازده روز را صبورانه در شب به انتظار نشسته است. طاق زیبایی را به هزاران ستاره، آذین بسته تا آسمان و زمین را در جشن ولادت خورشید، میهمان کند. حضرت موسی بن جعفر علیه‏ السلام بر باغ بی‏ خزان خدا ایستاده است  تا میوه‏ های سعادت بچیند؛ تا با ظهور خورشید هشتم،  کهکشان امامت را به آغوش امین او بسپارد. تا جاده‏ های پاکی را در طهارت و عصمت رضایش، امتداد دهد. تا از نسل آبی آسمان، آسمانی‏ ترین هدیه را به زمین ببخشد. مقدمت برجهان هستی مبارک باد ای هشتمین قبله عاشقان

اکنون رستاخیز عشق است. زمین، به مهمانی آسمان می رود. اهالی ملکوت، کجاوه هدایت را به دوش گرفته اند. دسته دسته ستاره، پشت در خانه موسی بن جعفر علیه السلام  صف کشیده اند تا رضای الهی را در رضای تو بجویند. دست هایت در دست های قرآن است و خورشید هدایت از مشرق چشم هایت طلوع می کند.  تو آبروی شیعه ای و آبروی اسلام.  شیوایی ات، اهل کتاب را به تردید می اندازد. عقل، زیر سایه اندیشه زلالت می نشیند تا گَرد هر چه ناراستی را بزداید و لکه هرچه تردید را بپیراید. قدم که بر می داری ترس از دو راهی ها محو می شود و گردنه های پیچا پیچ  بزرگراهی می شود مستقیم؛ بی هیچ بیمی از سقوط. میثم امانی

باید غبار صحن تو را طوطیا کنند « آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق خیل ملائکند رضا یا رضا کنند بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد ما شاعرت شدیم که مارا سوا کنند «هر گز نمیرد آنکه دلش» جلد مشهد است حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت او را به درد کرببلا مبتلا کنند دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند از آن حریم قدسی ات آقای مهربان «آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند»


پروانه ها، بال ن و شادی کنان، شاعرانه ترین پروازشان را بر گرد شمع شبستان هشتم دنیا، آغاز می کنند.  خورشید، شور و التهاب شگفتی را در وجود خویشتن احساس می کند. ماه، از همیشه زیباتر می شود و نگاهش را میهمان سرور و سرسبزی می سازد. درختان با خرسندی به سیمای آفتاب می نگرند و  به شادمانی می پردازند. کاینات غرق نورند.  فرشته ها و آدمیان مسرورند. همگان مشتاق طلوع روی اویند. همه می خواهند سیب خوشبوی وجود او را ببویند.  همه می خواهند شکفتن گل والای وِلا را در دنیا ببینند  و گلبرگی از نور و نوازش و شفاعت او بچینند. آری، ای سید گل ها، ای مولا، ای سبزه زار سر زندگی  و صفا، ای علی بن موسی الرضا علیه السلام  قدوم پاک تو، حضور همه زیبایی ها را بیمه می کند. دست های مهربان لطف تو، برترین سایه بان دل ها و دیده های ماست. ای امام، خجسته میلاد روشنایی بخش تو بر همه هستی مبارک و فرخنده باد.

ما را به سر از لطف تو افسر باشد هر روز ز بگذشته نکوتر باشد هر کس به ولای تو سرافراز شود پایش به سر گنبد اخضر باشد  میلاد هشتمین اختر تابناک امامت مبارک باد 

دلبری دارم که از صاحب دلان دل می برد غمزه ای مشکل گشا دارد که مشکل می برد گر نقاب از چهره گیرد آن نگار نازنین پرتو رخساره اش دلهای مایل می برد ولادت امام رضا (ع) مبارکباد

السلام ای حضرت سلطان عشق  یا علی موسی الرضا ای جان عشق السلام ای بهر عاشق سرنوشت السلام ای تربتت باغ بهشت ولادت باسعادت سلطان، امیر و ولی نعمت تمام ایرانیان، حضرت رضا(ع) مبارک.

نقاره ها ز اوج مناره وزيده اند مردم صداي آمدنت را شنيده اند زيباتر از هميشه شده آستان تو آقا! چقدر ريسه برايت کشيده اند

شمع جمع شاپرکهایی رضا ای کلید ساده مشکل گشا  با نگاهت چون کبوتر کن، مرا  تا بگیرم اوج، خوشحال و رها میلاد ثامن الحجج مبارک باد

سر زد ز آسمان یقیـن کــــوکب رضـــا این مژده بر شکسته حصاران خجسته باد شـــد جلوه ‏­گر ز مشرق جان آفتاب عشق‏ باران نــــور، در شب یاران خجسته بــاد

شبی یاد جنون آباد کردم  علی موسی الرضا را یاد کردم  میان بی کسی های شبانه  هوای صحن گوهر شاد کردم  طنابی از دلم بردیده بستم  دخیل پنجره فولاد کردم  میلاد ضامن آهو بر عاشقان حضرتش مبارک باد

طلوع زیباى شمس الشموس  از مشرق کرامت و رأفت مبارک

لجه اي از درياي کلام گهر بار هشتمين پيشوا  قال الامام علي ابن موسي الرضا عليه السلام : لا یُجْمَعُ الْمالُ إلاّ بِخَمْسِ خِصال: بِبُخْل شَدید، وَ أمَل طَویل،  وَ حِرص غالِب، وَ قَطیعَهِ الرَّحِمِ، وَ إیثارِ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ. ثروت، انباشته نمى گردد مگر با این پنج خصلت:  بخیل بودن، آرزوى طول و دراز داشتن، حریص بر دنیا بودن، قطع صله رحم کردن، آخرت را فداى دنیا کردن.  (وسائل الشّیعه: ج ۲۱، ص ۵۶۱، ح ۲۷۸۷۳.)

سلام بهورز

تقدیم به ساحت مقدس  ششمین سکاندار کشتی هدایت  آقا امام جعفر صادق علیه السلام  بنال ای دل که در نای زمان، فریاد را کشتند  بهین آموزگار مکتب ارشاد را کشتند اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند  که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند شهادت جانگداز ششمین سکاندار کشتی هدایت صادق آل طاها , شیخ الائمه ، بنیانگزار مکتب فقه جعفری حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بر شیعیان تسلیت باد
امشب غریب آباد دل سیه‏ پوش عزای توست.  امشب بر گلوی آسمان بغضی سخت بر جای مانده امشب ابرها صیحه می‏زنند، زمین بر خود می‏لرزد و ضجه‏ هایی غریب بنیان مدینه را از هم می‏پاشد. مدینه در تب غم می‏سوزد، آه سردی بر چهره شهر نقش بسته است مردی از کنخ خانه‏ای ساده چشم از جهان فرو می‏بندد.  گویی امواج خروشان علم در ساحل ابدیت آرمیده است گویی عشق با تمام وسعتش در دل خاک جای گرفته است. همه جا سخن از اوست، نامش به صداقت آسمان می‏ماند مدینه روزهای با او بودن را خوب به یاد دارد، لطافت روحش مدینه را بهشتی می‏کرد، و سوز مناجاتش به خاک بها می‏داد.  کرسی درسش اندیشه‏ها را بارور، عقل‏ها را متحیر و دل‏ها را مبهوت می‏کرد.او از سلاله لو کشف الغطا است.  می‏دانی از چه کسی می‏گویم و در ماتم که می‏سوزم، هم او که نامش بر سر در ابواب جنت نوشته شده است.  مردی که به نور او بهشت را آفریدند آسمان برای او می‏بارد و زمین برای او می‏بالد و گل‏ها برای او می‏خندند. نامش جعفر است و لقبش صادق، که به صدقش ملائک گواه بودند. او کوثری بود که هر که از زلال حکمتش نرسید حکیم شد و هر که بر کرانه عرفاتش قدم نهاد، مجنون شد خطیبان، به بیان او خطبه ‏خوان شدند؛  هم او که به فرداها روشنی داد، و انسان‏ها را از جهل رهانید امشب در سکوت شب، بر صادق آل محمد صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم می‏گریم  و بر غربت او اشک می‏ریزم.  امشب تا سپیده‏ دمان، هق هق گریه ‏ام و فریادم  را با پیک اشک و عشق به بقیع خواهم رساند.



شب گستاخ، دامن قهر خویش را برچیده است. صبح با بغضی در گلو از راه می رسد. آسمان رجز می خواند.  آفتاب بر پیکر ساقه ها، دیوانه وار می پیچد و خلقت، سر در گریبان سوگوار خوش فرو برده است.  خورشید، یک بار دیگر غروب خواهد کرد.  غروبی طاقت ستیز خورشید، یک بار دیگر از پلّکان اندوه زمین بالا خواهد رفت و در آن سوی ستاره ها بر اهالی آسمان فرود خواهد آمد. خورشید در حوالی بی چون خویش خواهد درخشید.  شب گستاخ، دامن قهر خویش را برچیده است. آغاز باران های جهان نزدیک می شود. شیون سپیده دم، در گوش تا گوش خاک می غلتد.  باد نعره می کشد و دشت بر مزار خزانی خویش، مادرانه می میرد. خورشید، یک بار دیگر غروب کرده است ـ  غروبی طاقت ستیز  با این زمستان جهنده در استخوان های مدینه چه باید کرد؟!

مدینه از برکت نفس او سبز می شد  و آفتاب صداقت از منزلگاه اندیشه اش برمی تابیدد.  با کلامش حق را بالنده می کرد  و با قیامش در نیمه شب های تاریک و با کوله باری از هدیه، مستمندان و بینوایان را دلشاد می ساخت.  بیل در دست می گرفت و به تلاش معاش می ایستاد  و عشق به زندگانی والا و پر معنا را در جان ها زنده نگاه می داشت. کوهی از وقار بود، دریایی از علوم،  اقیانوسی از حکمت و فضیلت،  گستره ای از رحمت و عبادت.  که لحظه لحظه حیاتش از یاد و نام خدا، سبز و سرشار بود. چهره ای دوست داشتنی، رفتاری سنجیده و متین، سینه ای انبوه ازیقین و تلاشی گسترده درراه دین داشت. آری! نخل وجود والای آن پیشوای،  چنان ثمر داد که مذهب ما را با نام خویشتن مزیّن کرد. شهادتش تسلیت باد 

مولاجان! مولاجان، امام مهربان!  گیتی فروز علم الهی! ای منبع صداقت انوار مُتّقین! جاری ترین زلال ازل تا ابد، تویی  نامیده کردگار جهان،  چون که «جعفرت علیه السلام » ماییم و داغ حسرتِ عُمری سفر، که دل  آید کنار تربت پاک و معطّرت ماییم و زخم غربت ی نگاه گرم!  تا جان فدا کنیم ز غیرت، برابرت! مولاجان، یا اباعبداللّه ، یا جعفر بن محمد علیهماالسلام ! ای «ضمیر پاک صداقت» از وجود تو گشسته پیدا! ای نهایت ایمان و عشق و علم و عالمِ تقوا! ای افتخار کوثر و یاسین و فجر و طاها! دین از توانِ علم تو محکم، مذهب. به نام پاک تو زیبا!



دلم هواى بقیع دارد و غم صادق عزا گرفته دل من ز ماتم صادق دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم زنم به سینه که آمد محرم صادق سلام من به بقیع و به تربت صادق سلام من به مدینه به غربت صادق سلام من به مدینه به آستان بقیع سلام من به بقیع و کبوتران بقیع سلام من به مزار معطّر صادق که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع سلام من به ششم ماه فاطمىّ بقیع سلام من به گل یاس هاشمىّ بقیع ز غربتش چه بگویم که سینه ‏ها خون است براى صادق زهرا مدینه محزون است دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت که ذکر غربت لیلى حدیث مجنون است همانکه غربتش از قبر خاکى ‏اش پیداست امام صادق شیعه سلاله ی زهراست ز بسکه کینه و غربت به هم موافق شد هدف به تیر جسارت امام صادق شد همان که فاطمه را بین کوچه زد گویا ز کینه قاتل این پیرمرد عاشق شد امام پیر و کهنسال شیعه را کشتند امان که روح سبکبال شیعه را کشتند براى فاطمه از بى کسى سخن مى ‏گفت براى مادرش از غربت وطن مى ‏گفت بخاک حجره‏اش از سوز سینه مى‏ غلطید پسر به مادر خود از کتک زدن مى ‏گفت از آن شبى که زد او را ز کینه اِبْن‏ ربیع دوانده در پی ‏اش اندر مدینه ابن ‏ربیع فضاى شهر مدینه بیاد او تار است هنوز سینه آن پیر عشق خونبار است هنور می کشد او را عدو به دنبالش هنوز هم ز عدویش دلش به آزار است هنوز تلخى کامش به حسرت شهدى است هنوز چشم دلش به رسیدن مهدى است

سلام من به ششم ماه فاطمىّ بقيع سلام من به گل ياس هاشمىّ بقيع ز غربتش چه بگويم كه سينه ‏ها خون است براى صادق زهرا مدينه محزون است شهادت مرد آسمانی مدینه تسلیت باد 

امشب غریب آباد دل سیه‏ پوش عزای توست امشب بر گلوی آسمان بغضی سخت بر جای مانده امشب ابرها صیحه می‏زنند، زمین بر خود می‏لرزد و ضجه‏ هایی غریب بنیان مدینه را از هم می‏پاشد شهادت امام جعفر صادق (ع) دریای عمیق علوم لدنی بر پیروان آن حضرت تسلیت باد

روح دین بود ولی بی تب و بی تابش کردند شمع کانون وفا بود که آبش کردند چارمین قبله عشق است به دامان بقیع رونق دیگر از او یافت گلستان بقیع شهادت صادق آل طاها بر شیعیان تسلیت باد

بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه  با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت بار دیگر آشیانی در میان شعله‎ها سوخت داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق

آسمان هنگام دفن پیکرت با گریه گفت ای چراغ عرشیان در خاک نَبوَد جای تو سوز تو از قلب شیعه سرکشد بر آسمان قبر تـو یـادآور غم‌های جانفرسای تـو شهادت جانگداز امام جعفرصادق علیه السلام تسلیت باد

صادق که اساس دین ازاو شد معمور بودند ملایک پی امرش مامور آخر ز جفا، ناصر احکام خدا مسموم شد از ظلم و جفای منصور شهادت جانگداز امام جعفرصادق علیه السلام تسلیت باد


سلام بهورز

عید فطر ـ پایانی برای شروع  به نماز می ایستم و پنج تکبیر می زنم بر دنیا و هر آنچه مرا از  نوازش نسیم رحمتت دور می سازد.  می خواهم حسن ختام میهمانی ات، ابتدای آشنایی تازه ام با تو باشد. اکنون به مدد عبورم از باغ صیام، عطر گل های تازه عبودیّت را  آن چنان در سر دارم که بیدارتر از همیشه، می بینمت. چه شیرین است طعم میوه های آسمانی تو، آن هنگام که دست بر قنوت نماز عید بر می داریم و تو را زمزمه می کنیم:  «اَنْ تُدْخِلَنی فی کُلِّ خَیر.» «دارد به خنده چشم جهان باز می شود  یعنی که عید فطر تو آغاز می شود» 



بگذشت مه روزه ، عيد آمد و عيد آمد بگذشت شب هجران، معشوق پديد آمد آن صبح چو صادق شد، عذراي تو وامق شد معشوق توعاشق شد، شيخ تو مريد آمد شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کليد آمد جان از تن آلوده، هم پاک به پاکي رفت هرچند چو خورشيدي بر پاک و پليد آمد از لذت جام تو دل مانده به دام تو جان نيز چو واقف شد، او نيز دويد آمد بس توبه شايسته برسنگ تو بشکسته بس زاهد و بس عابد کو خرقه دريد آمد باغ از دي نامحرم سه ماه نمي زد دم بر بوي بهار تو، ازغيب رسيد آمد مولوی

سلام مسافر، خوش آمدی! کوله بارت را بر زمین بگذار!  پر است از ستاره های اجابتی که نیمه شب ها  از آسمان زلال نیایش می چیدی. صفای قدمت؛  بوی باغستان های فرادست را می دهد. لب باز کن تا هوا را معطر کنی از شمیم میخک ها. چیزی بگو تا عشق از شمیم نفست جان بگیرد. از راه آمده ای.یک ماه تمام همسایه دیوار به دیوار خدا بودی. یک ماه تمام سر بر شانه های ملکوت، گریستی بندگی ات را. یک ماه تمام مهمان خدا بودی و خدا میزبان تو. وقتی به سفر می رفتی، کوچک بودی. خاکی بودی.قطره ای بودی در جست وجوی دریا؛  جاری شدی تا قطره نمانی، تا بزرگ شوی، تا آسمان باشی.  یک ماه تمام تن سپردی به نور؛ به زلال جاری بخشش، به خنکای فواره های «استغفار». یک ماه تمام،  به دنبال خودت گشتی تا او را بیابی. تا لایق شوی؛ لایق تحیت خدا؛  «سَلامٌ قَوْلاّ مِنْ رَبِّ الرَّحیِمِ». امروز، روز توست. زیر سایبان رحمت خدا بایست.  خنکای مهربانی و رحمت را نفس بکش!  نام تو را بر پیشانی آسمان حک کرده اند. فرشتگان، رستگاری ات را شادباش می گویند؛ رحمت از این لبریزتر؟! امروز عید توست و عید هم سفرانت؛ عید مسافران بهشت که از جاده رمضان به سرمنزل «عید فطر» رسیده اند.

شانه به شانه صف می کشند.  دست های نیاز که به سمت آسمان بلند می شود زمزمه  «اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت» اوج می گیرد. احساس می کنی پاهایت از زمین خاکی جدا شده است و در فضای دیگری سیر می کنی؛ فضای خلوص، تسلیم و تقوا. این حس، پاداش یک ماه روزه داری خالصانه پرهیزکاران است که نصیب مؤمنان حقیقی می شود. شیرینی که به دهان می بری و کامت در روز عید شیرین می گردد نشانه این است که در بقیه ایام سال نیز باید به شیرینی ها خوبی ها و خلوص رمضان وفادار بمانی. اجازه ندهی تلخی گناهان ریز و درشت، دامن زندگی و ثانیه هایت را بگیرد. خوب بودن فقط مختص یک ماه نیست.  خوب بودن را در سراسر زندگی به همراه داشته باش.  «اَلَّلهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ خَیْرَ ما سَئَلَکَ بِه عِبادُک الصّالِحُونَ  وَ اَعوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخلَصُون»

دل های عاشقان، از ماه نور، به جلوه گاه ربانی فطر پیوند می خورد؛ عاشقانی که یک ماه صداقت های ناب را نوشیدند  و از سرچشمه فضایل بهره ها جستند.  فصل کرامتی بود مالامال از حضور چکامه های اُنس و دعاهای  تقرب.امروز، دل های عاشقان، با قنوت های پی در پی  به استقبال عید عشق رفته اند. دلدادگان تکلیف، به پاسدات فطر، با توشه ای برگرفته از رمضان به نماز ایستاده اند. «اللّهُمَّ اَهْلَ الکِبْرِیاء وَالْعَظَمَةِ.» این سپیدی که فطر بر آنها عرضه کرده است، حاصل سفره های  ساده رمضانی و سحرهای پرطراوت «أبوحمزه» است؛  حاصل طعم لذت بخش گرسنگی و تشنگی در مهمانیِ خدا. حقیقت فطر، نتیجه تلاش گری روح، در ماه بذرافشانی سجایای  اخلاقی است. عاشقان عارف خوب می دانند که تدوین معنویات رمضان، به دست فطر سپرده شده است تا ذخیره ای روشن برای فردای معاد باشد. آستان فطر، امروز گلباران است. عطر تبریک های صمیمی پیرامون روزه دارانِ پاک، به مشام می رسد «هذاَ الْیَوْمِ الَّذیِ جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیدا.»  نیکو وارستگانِ شهرِ تعبّد، از آزمون صیام، سرفراز بیرون آمده اند و اینک قشنگ ترین و گیراترین شادباش ها را در دل های هم می کارند. امروز، عید فطر است و پرنده ترین روز. امروز، روز تولدی دیگر است.برخیز، از چشمه همیشه جوشنده فطر همه سال را رنگ زلال بزنیم! 
صدکنم شکر بر این عید که از عرش رسید صدکشم رشک که ایام صیام آخر شد فرصتی بود که این تیره دل صاف شود نعمتی شد که بر تشنه لبان کوثر شد عید مهمانان ضیافت الهی مبارک باد
حلول ماه عید و شادی مسلمین است پایان ماه روزه، برای صائمین است نشاط و افتخار و شادی و سربلندی از محک الهی برای مؤمنین است حلول عید بندگی بر مهمانان ضیافت الهی مبارک باد
اگر چه عيد فيض و عيد نور است اگر چه عيد شوق و عيد شور است اگر چه عيد مجد است و سعادت تمام عيدها روز ظهور است بدون يار، گل خار است خار است گل نرگس اگر آيد بهار است عید خلوص بندگی برشما مبارک
عید فطر آمد و ماه رمضان گشت تمام  بـر شمـا همسفـران سفـر روزه سلام روزه هاتان همه در پبش خـداونـد قبول  روزگار خـوشتـان مظهـر تـوفیـق مـدام عید شکفتن غنچه های فطرت، تبریک و تهنیت
عید فطر است و اول شوال نور عشق است و شور و جذبه و حال بهر توفیق درک ماه خداست قلب‌ها از نشاط، مالامال جشن قرآن و جشن غفران است عید اسلام و روز فخر و جلال
الهی ! فطرمان را فاطر، ایمانمان را فاخر، و روحمان را طاهر بفرما عید فطر فرخنده و مبارک باد
امام علي ‏عليه السلام : ألا و إنَّ هذا اليَومَ يَومٌ جَعَلَهُ اللَّهُ لَكُم عِيداً و جَعَلَكُم لَهُ أهلاً  فَاذكُرُوا اللَّهَ يَذكُركُم وَ ادْعُوهُ يَستَجِب لَكُم امروز روزي است كه خداوند آن را براي شما عيد قرار داد و شما  را نيز شايسته آن ساخت ؛ پس به ياد خدا باشيد تا او نيز به ياد  شما باشدو او را بخوانيد تا خواسته ‏هايتان را اجابت كند
كتاب من لايحضره الفقيه ، ج ۱ ، ص ۵۱۷ .

سلام بهورز

چقدر عطر آمدنت را دوست دارم! در آستانه تو که می ایستم، خداوند را حس می کنم.  با تو می شود همه سرنوشت ها را عوض کرد.  من یقین دارم که شب های قدر تو، شب های رقم خوردن سرنوشتند. وقتی که عطر تو را حس می کنم، دوست دارم زودتر برسی، تا دوباره چشم انتظار افطارهایت بنشینم و نیمه های شب، به شوق سحر بیدار شوم.  چقدر صدای اذان، دل نشین تر می شود، وقتی که تو آمده باشی! صدای ربنا را که می شنوم، بوی بهشت را احساس می کنم. هر روز موقع افطار که می شود، گمان می کنم که در آستانه بهشت ایستاده ام و دارم به کاینات فخر می م.
ماه مبارک رمضان، بهترین ماه ها، ماه میهمانی خدا،  ماه خوبی ها، ماه شب های قدر، ماه دعا ونیایش ، ماه رحمت و آمرزش و ماه خیر و برکت است. حلول ماه مبارک رمضان، به راستی که خبر از گشایش درهای بهشت به روی آدمیان دارد. ماه تزکیه،ماه خودسازی، ماه از خویش تا خدا رفتن، ماه پرواز با دوبال قنوت از زمین تا ملکوت و شکوفایی غنچه های معنویت در سکوت سبز روزه داران  و در حيرت ارغوانی سالکان کوی دوست.
آمـده ام بـه درگـهت تـضـرع و دعـا کـنـم ز سوز دل بخوانمت شور و نوا به پا کنم هزار بار و بيشتر توبه اگر شکسته ام آمده ام بـار دگـر بـه تـوبـه ام وفـا کـنم يـک شـب اگـر نيامـدم به درگـهت بـهر نياز کنون به گريه خوانمت به مثل ني، نوا کنم خشم اگر نموده اي ز کرده هاي زشت من بـه آه و نـالـه آمـدم تـا کـه تـو را رضـا کـنـم فقير و زار و خسته ام حقير و دلشکسته ام تـو هـم اگـر بـرانيـم، کـجـا روم چـه هـا کـنم با تو، خویشتن را از هر گناهی تطهیر می کنم. با تو می توانم تا آسمان هفتم، بی درنگ پرواز کنم. وقتی که می آیی، مرا به مهمانی خداوند می بری. چه شوقی دارد مهمان خدا بودن! چه شوقی دارد از پرنده ها سبکبال تر شدن! تو، عطر باغ های بهشت را می دهی؛ عطر سفره های صمیمانه اهل بیت علیهم السلام را. وقتی که می آیی، صدای مناجات علی علیه السلام را هم با خودت می آوری. هر شب، نجوای غریبانه اش را می شنوم. بوی رفتنش را حس می کنم. شب بیست و یکم، همه آبشارها، نامش را در اشک زمزمه خواهند کرد. حس عجیبی دارم. دعا می کنم کاش این بار، دستان ابن ملجم بلرزند!  کاش این بار نتواند! اما فرشته ها آمده اند تا برکت زمین را بر روی بوسه هایشان تشییع کنند.  این بار هم من و تو سیاه پوش می شویم.
بـاز هـواي سـحــرم آرزوســــت خـلـوت و مـژگـان تـرم آرزوسـت شـكـوه ي غـربـت نـبـرم ايـن زمـان دسـت تـــو و روي تـو ام آرزوســت خـسـتـه ام از ديـدن ايـن شـوره زار چـشـم شـقـايـق نـگـرم آرزوســـت واقـعـه ي ديـــدن روي تـــــو را ثـانـيـه اي بـيـشـتـرم آرزوسـت جـلـوه ي ايـن مـاه نـكـو را بـبـيـن رنـگ و رخ و روي تـو ام آرزوسـت ايـن شـب قـدر اسـت كـه مـا بـا هميـم؟ مـن شـب قـــــدري دگــــرم آرزوســـت حـسِّ تـو را مـي كنم اي جـان مـن عـزلـت بـيـتـي دگــــرم آرزوســــت خـانـه ي عـشـِاق مـهـاجـر كـجـاست؟ در سـفــــرت بـــال و پـرم آرزوســـت حـسـرت دل بـارد از ايـن شـعـر مـن جـام مـيـي در حـرمـــم آرزوســـــت
صدایی می آید! صدایی آسمانی  گویی صدای دف های فرشتگان است  خبری هست !! در آسمان شوری برپا شده است . عروس زمان  ماه خدا میاید . هیاهویی بپا شده است  مجلس جشن ملائک در اسمان برپاست  میلیاردها موجود در سراسر جهان  متوجه اتفاقی شده اند آری ،ماه میهمانی خدااست دلها یادش کرده اند صدایش میکنند درمیخانه اسمانی را گشوده اند نور را نشان همه میدهند در خانه خدا باز است  وخوان الهی گسترده  نعمت فراوان و رحمت بی شمار  چه مهمانی باشکوهی ! چه میزبان کریم و دست و دلبازی ! 30روز عاشقی و عشق بازی در راه است اما در این طریق آیا  همه حرمت میزبان را نگه خواهند داشت؟ فطر خواهد امد  آیا ما مست می دوست خواهیم ماند؟ یا سبوی خدا را بار دیگر  مثل هر سال خواهیم شکست؟!! خدایا به همه ما لیاقت حضور در این میهمانی  و سعادت درک برکات وفیوضات ماه خودت را عنایت کن  و آنچنان بر معنویات و ظرف وجودی ما بیافزای  که پایان رمضان آغاز دلداگی ماباشد 


هر که دارد سر سودای خدا بسم الله هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله میزبانان سحر منتظر مهمانند هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله چشمه ی آب حیات است مناجات سحر هر که دارد طلب آب بقا بسم الله ماه ها منتظر ماه مبارک بودیم آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله سفره بندگی ماه خدا پهن شده سفره ماست کنار شهدا بسم الله دیده وا کن که خدا در بر ما بنشسته همنشین است خدا با فقرا بسم الله شد هلال مه دلدار حلال همگان رویت یار حلال است تو را بسم الله دست ابلیس که بسته است امان ازاین نفس باید ای نفس کنی ترک خطا بسم الله یادی از تشنگی روز قیامت باید باب افطار گشوده ست به ما بسم الله میهمان خانه ارباب کرم ماه خداست ایها الناس سوی آل عبا بسم الله روزه یعنی عطش روضه ی لب های حسین هرکه دارد طلب خون خدا بسم الله رحمت واسعه اینجاست سر کوی حبیب هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله در رکاب پسر فاطمه باید جان داد هر که خواهد شود اینگونه فدا بسم الله بوی رمضان می آید؛ بوی خوش قرآن و شمیم شکوفه های دل انگیز مناجات و رایحه روح بخش بندگی خدا. خداوندا! فرموده بودی که بر بندگان، رئوف و مهربانی  و بر گنه کاران، عطوف و بخشنده؛ ولی من هیچ گاه این حقیقت را به خوبی اکنون درنیافته بودم.  آری! من در مرداب غفلت و لجن زار دوری از تو، غوطه ور بودم که ناگهان، ندای ملکوتی «یا علیُّ یا عظیم، یا غفور یا رحیم»  مرا به خود آورد و به کوثر زلال رمضان رهنمون شد.
نوروز دل مومن ،ماه رمضان آمد آن شوق ز جان رفته برگشته به جان آمد آریم دمی تا یاد از فصل خزان خود این ماه بهارستان هنگام خزان آمد چون سیلی آگاهی بر گوش گران ما این ماه دل آگاهی چون بانگ اذان آمد تا عقل به کار آرد، تا عشق به بار آرد گویا که چو «بسم الله» از دل به زبان آمد شیرینی ناتکرار دارد همه اوقاتش این ساعت ناتکرار تکرار چه سان آمد پیغام خدا آید از بهر پیمبرها پیغام خدا این دم بهر همگان آمد
رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا مستعد سفر شهر خدا کرد مرا از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا نازم آن دوست که با لطف سلیمانى خویش یله از سلسله دیو دعا کرد مرا فیض روح‌القدسم کرد رها از ظلمات همرهى تا به لب آب بقا کرد مرا من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى لایق مکتب فخر النجبا کرد مرا در شگفتم ز کرامات و خطاپوشى او من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرا دست از دامن این پیک مبارک نکشم که به مهمانى آن دوست ندا کرد مرا زین دعاهاست که با این همه بى‌برگى و ضعف در گلستان ادب نغمه سرا کرد مرا هر سر مویم اگر شکر کند تا به ابد کم بود زین همه فیضى که عطا کرد مرا 

کاش در اين رمضان لايق ديدار شوم سحري با نظر لطف تو بيدار شوم کاش منت بگذاري به سرم مهدي جان تا که همسفره تو لحظه افطار شوم حلول ماه پر فیض رمضان مبارک
باز آى و دل تنـگ مرا مونس جان بـاش  وین سوخته را محـرم اســرار نهان بـاش زان باده که در میکده عشـق ــند  ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش . . شمیم خوشبوی رمضان بر مسلمین مبارک

آمد رمضان هست دعا را اثری دارد دل من شور و نوای دگری ما بنده عاصی و گنهكار توییم ای داور بخشنده بما كن نظری استشمام عطر خوشبوي رمضان  گواراي وجود پاکتان
آمد رمضان و آسمان آبی شد شب‌های زمین ، دوباره مهتابی شد هستی ، به نماز عاشقی قامت بست عالَم ، غزل خجسته نابی شد حلول ماه مبارک رمضان مبارک باد
آمد رمضان، ز خواب غفلت برخیز گل کرد سپیده سعادت، برخیز بشکاف فلک را و چو حافظ ، سرمست طرحی دگر انداز و ز عادت برخیز حلول ماه مبارک رمضان بر دعوت شدگان ضیافت الهی مبارک باد
ماه رمضان است صفا آمده است بر خانه دل نور و ضیا آمده است از سفره ما بوی بهشت می اید این سفره ز درگاه خدا آمده است حلول ماه پر فیض رمضان مبارک
استشمام عطر خوشبوی رمضان از پنجره ملکوتی شعبان گوارای وجود پاکتان حلول ماه مبارک رمضان ماه رحمت و برکت و غفران مبارک باد

تا عقل به کار آرد، تا عشق به بار آرد گویا که چو «بسم الله» از دل به زبان آمد شیرینی ناتکرار دارد همه اوقاتش این ساعت ناتکرار تکرار چه سان آمد حلول ماه پر فیض رمضان مبارک

سلام بهورز

تقدیم به تمامی جوانان مسلمان و غیور کشورم که الگویشان در زندگی , جوان رشید و دلاور کربلا ، حضرت علی اکبر علیه السلام است میلاد سرو قامت آل یاسین ، رعنا جوان حسین بن علی شیر مرد صحنه نبرد کربلا،رنگین کمانی ازجلوه های ایثار و جانبازی ، نورچشم آقا ابا عبدالله (ع) الحسین ، الگوی جوانان غیور مسلمان حضرت علی اکبرعلیه السلام وبزرگداشت روز جوان بر جوانان و جمیع عاشقان و پیروان طریق سرخ علوی مبارک باد


او آمده تا نام سپیدش که از تمامیِ گیتی پیشی گرفته، نوید بر خاکی باشد که همه رقم سیاهه عصیان در آن انباشته شده. هنوز مفاخر «بنی هاشم»،  نیکی‏ها و مناقب و کردار زلال او را برمی‏شمرند. ایده‏های جوان و نوین او، اندیشه‏ های تازه  و پر طراوتش، هماره زبانزد است. رخساره‏ های تابان، پاکْ نهادی و خوشخویی  و منطق ارجمند او را به پیامبر عطوفت شبیه می‏دانند. این جاست که باید انگشت حیرت گزید از خورشیدهای تکثیر در پنجره‏هایِ رو به اشراق. باید شگفت‏ زده شد با منظره ‏ای از این دست که تا بی ‏نهایت زیبا می‏رود. ارزانی آیینه‏ ها برق این نگاه‏های نرم و گرانسنگ و تقدیم لحظات انسان، وجد و سرور در این گلگشت مفرّح. محمدکاظم بدرالدین 
باز هم آسمان این خانه‌ ،شب پر رفت و آمدی دارد باز هم کوچه‌ی بنی هاشم ،بوی عطر محمدی دارد در شبستان زلف تو ترسا ،خال بر گونه‌ی تو هندوکش طاق زیبای ابرویت محراب، وه که لیلا چه معبدی دارد کار چشم تو مبتلا کردن ،خاک را با نظر طلا کردن این زلیخای نفس ما یوسف، عاشق توست هر بدی دارد خَلق تو خُلق تو تعالی الله! چه شکوهی ست در تو یا الله این علی تا که می‌رسد به خدا ،صلوات محمدی دارد قاسم صرافان
هم درمقام و نام و جلالت تو اکبری هم اینکه درعشیره شماازهمه سری گفتااگرکه ختم رسالت نمیرسید حتما تو اخرین نبی هستی پیمبری وقتی تورا بدست پدر داد مادرت بوسیدروی ماهت و گفتا که می بایدبرای رزم تو لشکربیاورند الحق عرب ندیده شبیه ت دلاوری وقتی لجام اسب کشیدی سوی نبرد دشمن ندید اکبری یا این که حیدری دشمن چشیده مزه شمشیر تیز تو وقتی چو شیر بر صف او حمله میبری اقا شما کرامتتان هم محمدیست  حالا شما به کرببلایم نمیبری صدبار گفته اند و مانیز گفته ایم اقا غلام دربدرت را نمیخری شاعر : مهدی مومنی

سلام، نهال نوپای حسین شهید! سلام، فرزند راستین ماه و خورشید؛ پیوند خورده با عطش و اشتیاق!  کوچک تر از آنم که بسرایمت.واژه ها به مبارک باد قدوم تو آمده اند و من اسیر دست واژه های فراری ام. ای بوته معطر دودمان محمد! هر روز تکرار می شوی و پایانی برایت نیست. من یک جوانم؛کمک کن سکوت سرد و مکرر سینه ام، به جریان گرم محبت تو بیشتر بپیوندد. دل بزرگ و شانه ستبر خودت را از خستگی بی امان جوانان  دریغ نکن.خلق و خویت محمدی بود مادر به تو افتخار می کرد و پدر با دیدنت، خستگی از شانه می زدود.  بالا بلند نخل تناور! وقتی قامت می افراشتی، دشمن چنان در دل می لرزید که انگار ذوالفقار علی در هوا به گردش درآمده است.  ای سربلندترین کوه ها، پیرهن چاک بلندی ات! غزل واره عشق و احساس و ایثار! فرزند راستین اسلام محمدی! آغوش بگشا که زمین، پای کوبان به استقبال آمده است  و آسمان، دست افشان، به تهنیت برخاسته است.  اندوه نیمه شب های تنهایی من، تا حضور  کتاب معرفت تو پایان گرفته است.  جوانی ام را پیش کش خلق وخویِ پیغمبری ات کرده ام؛ دست نیاز مرا در برهوت عصیان و سرگردانی بپذیر! سعیده خلیل نژاد
شبیه ترین غنچه به بهار می آیی و کائنات به تو سلام می کند. عطر آرام تو که از افق لبریز می شود جهان در دامنه زلال روح تو به نماز می ایستد. آفتاب در پیشانی تو شدت می گیرد. تمام میوه های درختان شاداب می شوند و برگ های سبز برای تو شعر می خوانند. گل های سرخ از لبخندهای بی مضایقه تو جان می گیرند و همه رودها، به شوق عطر تو به دریا می ریزند. همه موج ها از تو یاد گرفته اند که هیچ گاه از رفتن باز نمانند. پیش از آنکه بیایی، ابرها نام زلالت را بر همه باریده بودند. همه نام تو را می دانند. همه تو را می شناسند. تو  شبیه ترین غنچه ها به بهاری، تو شبیه ترین شکوفه های  ازل به پیامبری صلی الله علیه و آله . همه عطر تو را می شناسند؛ نارنج ها، ابرها، بادها و گنجشک ها. نام تو در خون همه گلبرگ های زیبا جریان دارد. همه عطرها از مهربانی تو سرچشمه می گیرند. تمام اردیبهشت ها از آغوش گرامی تو جان می گیرند. بهشت، بهانه ای ست برای دیدن تو. بی تو، بهار توهمی بزرگ است که به کویرهای بی پایان ختم می شود. تو مسافر تمام قلب هایی هستی که پرنده ها را دوست دارند. ماه از گریبان گرامی تو آغاز می شود وروز در پیراهن تو تکثیر می شود. با تو می توان خورشید را به کوچک ترین ایوان ها دعوت کرد و باران را مهمان تمام شیشه های غبار گرفته بی رهگذر.  امشب به یمن آمدنت تمام آینه ها قد می کشند. ابرها همه باران می شوند تا بی واسطه گونه های بهشتی ات را ببوسند. با آمدنت، عشق به مهمانی خانه های فراموش شده  می رود و سقف خانه ها ستاره پوش می شوند. عباس محمدی

هلال ماه جبینش از دل شبِ زلفش رخ نمود، ابرهای پلک واره از هم دور شد و برق نگاه یک جفت ستاره، آسمان مهتابی رخسارش را شکافت! این نخستین تصویر از شمایل شهزاد بنی هاشم  در قاب نگاه چشم های لیلا علیهاالسلام بود! از وقتی که پنجره چشم هایش را به روی جاده بی انتها نگاه لیلا باز کرده بود، خواب را از دیدگان او ربوده بود؛  نه از آن جهت که دستی باید گهواره بی تابی هایش را تکان  می داد و یا جرعه های شیره گل، لبان او را به شبنم می نشاند! لیلا نیز مثل هر زن دیگری، راه و رسم مادری می دانست و سلوک مهربانی می شناخت، اما آن چه در گهواره دستان او تکان می خورد،یک کودک نبود که سپیدی موی مادر را به پای بزرگ شدن خویش بطلبد. او از هم اینک بزرگ بود! همانند اسم اعظمی که بر وی خطاب می کردند  و غیرت بوتُراب را در برق چشمان او به تماشا می نشستند!  انگار که از هم اکنون با ذوالفقار نگاهش، دروازه های کربلا را می گشود! آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی  و شوکت می نشاند، تکرار خطوط نسخه وجود حضرت رسول اکرم (ص)بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود. گویی برگه ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود و او در آن  نظر نمی افکند و چیزی نمی خواند، جز آن چه به امین اللّه منتسب بود! لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود، بلکه دایه کودکی های  پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شده بود!  و چه موهبتی برتر از آن که زنی موسپید شود درراه روسپیدی عشق! مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت که کودک رسول واره لیلا، دلاور صحنه های کربلا خواهد شد؟! نزهت بادی

حماسه از چشم‏ های تو آغاز می‏شود در روزی داغ و خون ‏آلود. رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر،  تار و پود حادثه را شمشیر زدی. امروز می‏آیی؛ عَلَم عشق بر دوشت،  با نشانه‏ ای از آن سوی آسمان و زمین  با خنده‏ های نخستینت، شکفتن آغاز می‏کند. در وجودت تکه‏ای از بهشت جا مانده است؛  آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می‏تراود. روشنای چهره‏ات با اُفق‏ های دور و درخشان نسبت دارد.  ریشه ‏ات از مقدم ترین رودخانه آب می‏خورد. نخل‏ها، پیش قامتت کوچک می‏نمایند،  ای بزرگِ دوست داشتنی! نامت از دهان زمین نمی‏افتد.آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید،  همبازی کودکی‏ات و عشق، همسفره همیشگی توست. قبایل عرب از گندم زار شجاعت تو نان می‏خورند. پرندگان، چشم بر قانون رهایی‏ات دوخته‏ اند. می‏آیی و پنجه در پنجه کوه می‏افکنی و فرو می‏ریزی‏اش.می‏آیی و از جای گام‏های سپیدت، درختانی از آینه قد می‏کشند. بر اسب که می‏نشینی، بارانی از ستاره باریدن می‏گیرد. مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان می‏ریزد.

قد دلجویش به شاخه شمشاد می ماند؛ سایه گستر و پربار. جام چشم هایش چون شط شراب است، زلال و درخشنده تر از آفتاب. کمال ابروانش به رعد شباهت دارد؛ به ستیغ کوه. طره مشکین گیسوانش، شاخه طوبی را به یاد می آورد؛ سبک و رها چون موج. حُسن یوسف در مقابل توفان زیبایی اش، پیراهن درید و شاهدان عالم قرب، از شکوه وجودش، پای در گل ماندند و خوبرویان دل بُرده از جهان،  انگشت حیرت خویش را به بهای ترنج بریدند. اما این زیبایی صورت، حجابی است تا آن سر غیبیه، مکتون بماند و این ظاهر خَلقی، آن باطن خُلقی را پرده داری می کند. صدف را دیده اید که با همه زیبایی و شگفتی اش، محزون مروارید است؟ تا صدف را نگشایید، کجا می توانید به آن گوهر پنهانی وجود دست یابید؟! این کوثرنشان حیدری نسب، در جمال لم یزلی اش،  آیینه داری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می کند، اما تو در تعلق و تعیین این جلوه و جذبه ظاهری نمان. پشت این آیینه هزار جلوه، وجود صیقل یافته ای است که بیش از همه،  بر حقیقت پنهان محمدیه صلی الله علیه و آله نزدیک است. بی جهت علی اکبر صلی الله علیه و آله را پیامبر دوباره آل اللّه ننامیده اند؛ تو بهانه این نسبت را در ظهور عینی او جست وجو می کنی،  اما دلیل، در حضور غیبی اوست. چاره ای نیست! تو نیز برای یافتن آن نور پشت دریاها،  باید در وجود حضرتش غرق شوی!


خداوندا ! بگذار روزهای جوانی ام را با نفس فرشته هایت شماره کنم ! جوانی ام راخوش بوتر از پیراهن یوسف کن ! روزهای جوانی ، دلنشین اند ؛ دلنشین تر از نگاه لیلی ؛ خوش آواتر از صدای تیشه فرهاد و خواستنی ترند از عشق . جوانی ، روزگارماندنی ترین خاطره هاست . . . جوانی پلی میان کودکی و پیری است . خوشبخت آن کسی است که این پل را به سلامت بگذراند تا می توانی جوانی کن و جوان باش  اما یادت نرود که درگذشت زمان را چاره ای نیست که درمان کند و این ناچاری به خاطر این است که قدر جوانی ات را بدانی . . . روزجوان مبارک باد

خدا كند كه جوانان زحقّ جدا نشوند به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند مقدّسات جهان را، به زیر پا ننهند شرور و مفسد و بیدین و بیحیا نشوند ز درس و مدرسه تعلیم و تربیت گیرند هوا پرست و طمعكار خودستا نشوند خدا كند كه جوانان ره هُنر پویند شكسته حال و پریشان و بى نوا نشوند به منصبى كه رسیدندخویش گم نكنند به نئى بیچارگان رضا نشوند پى ت بدكارگان قدم نزنند وطن و خطاكار و بد ادا نشوند بجان و مال و بناموس كس طمع نكنند در این معامله هم كیش اشقیا نشوند خدا كند كه جوانان عقیده مند شوند سبك عیار و تهى مغز و خودنما نشوند سر عقیده خود پاى فشارند چو كوه بسان كاه زهر باد جابجا نشوند

برخیز که وقت تنگ است  عطر زندگي اين گونه تو را فرا مي گيرد و از اين پس، تو هستي که شانه هايت براي به دوش کشيدن بار زندگي، مهيا شده است. نوبت پدرانت گذشته است و نوبت کودکانت نيز مي رسد مشت هايت را گره کن، روي پايت بايست  که تا توان داري، تکيه گاه بسياري هستي  و خاطره اين روزها، براي روزهاي ناتواني ات، مايه سرخوشي و سرمستي است و عطر زندگي را در آن هنگامه هم به مشامت مي رساند. برخيز، امروز نوبت توست  برخیر که وقت تنگ است. 
در کوچه باغ‏های کهنسال زمین،  آسمانی‏ ترین عاشقانه‏ های یک جوان است  که جاری است و در جسم خاموش شب،  یاد دوباره‏ای از خورشیدِ مهرانگیز پیامبر است که روان. نگاه تقویم‏ها پر از بهار می‏شود، دلاویز؛ و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی می‏شود عطرافشان. گنجایش هستی از این بیش نیست  و این همه از نام اوست در مدینه.  به رنگ همیشه می‏آید تا گام‏های جوا ن امّا جامانده را به خدا بکشاند  و دست‏های پر تحرّک امّا درمانده را به دامان سبزنیایش برساند. تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد و دور از خوشایندِ این سرا و ستایش‏های پوچ،  شکفتگی خویش را فدای والاترین عشق نماید. سر نهادن او به دُرّ واژه‏های پدر،  ترسیم واقعی ادب و درس مهمّی از احترام است. او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری، پا در رکاب پدر،فضای بسته شب را به مذلّت بیفکند، تا تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد.  آمده تا ندای سبز عرفان را در شریان‏های زیست بپراکند و رگه ‏های شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم. در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور نوزا، چه تبسّم‏هایِ شیرینی تعارف می‏شود! در این ناگهان پر از شادباش، چه خاک‏های خشکی که بَر می‏دهند و همین طور میوه‏های کال ذهن است که به روشنیِ پر رنگ می‏رسد. محمد کاظم بدرالدین الا ای خضرِ رحمتدتشنه‌ کامِ لعلِ لب‌هایت! خجل گردیده زیبایی، ز شرم روی زیبایت زیـارت نامه زوار ثـارالله، سیمایت حسین بن علی گردیده محو قد و بالایت جـلال احمـد و آلـت، جمـال الله تمثالت سر و جان خاک درگاهت، دل بابا به دنبالت ولادت حضرت علی اکبر(ع) و بزرگداشت روز جوان مبارک باد.
عالم همه خاک قدم اکبرلیلا چشم من ولطف وکرم اکبرلیلا ای که عشق توقلب همه ره توشه شده بخدامرقدتوجلوه ی شش گوشه شده ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد.

خواهي که ببيني رخ پيغمبر را بنگر رخ زيباي علي اکبر را در منطق و خلق و خوي او مي بيني با ديده ي جان محمدي ديگر را ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد. خورشید دل‌آرای حسین، ثانی احمد باشد علی‌اكبر، گل فرخنده سرمد هم‌نام علی باشد و بر فاطمه دلبر این مظهر حق باشد و گل بانگ محمد

مدینه گشته سرتاسر چو م که روئیده گلی در باغ دلبر همه گشتند مبهوت و به لب نیست به غیر نغمه ی الله اکبر ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد.


قال صادق عليه السلام : لَستُ اُحِبُّ اَن اَرَى الشّابَّ مِنـكُم اِلاّ غادياً فى حالَينِ: اِمّا عالِماً اَو مُتَعَلِّما، فَاِن لَم يَفعَل فَرَّطَ،  فَاِن فَرَّطَ ضَيَّعَ، وَ اِن ضَيَّعَ اَثِمَ، وَ اِن اَثِمَ سَـكَنَ النّارَ وَ الَّذى بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ ؛ امام صادق علیه السلام فرموده اند  دوست ندارم جوانانِ شمارا جز در دو حالت ببينم : دانشمند يا دانش اندوز. اگر جوانى چنين نكند،  كوتاهى كرده و اگر كوتاهى كرد، تباه ساخته و اگر تباه ساخت، گناه كرده است و اگر گناه كند،  سوگند به آن كس كه محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت،دوزخ نشين خواهد شد. امالى (طوسى) ص 303، ح 604

سلام بهورز

اندومتریوز بیماری‌ای است که تاکنون درمان موثر و قطعی برای آن پیدا نشده و بیش از یک صد میلیون زن در سراسر جهان با این بیماری زندگی می‌کنند.

اندومتریوز یعنی بافت رحم در جایی بیرون رحم وجود دارد، ممکن است درهر جایی از حفره لگنی وجود داشته و فعالیت کنند، بر روی تخمدان ها، لوله های فالوپ، دیواره لگن، واژن، روده، مثانه در موارد نادر بر کلیه و آپاندیس و ریه هم ممکن است وجود داشته باشند.

این بیماری باعث دردهای بسیار شدید به ویژه در دوره می شود. درد حین رابطه جنسی و هنگام دفع ادرار و مدفوع، تهوع و سردرد و دردهای عضلانی از دیگر علایمی است که برای این بیماری برشمرده می شود. اگر این بافت نابجای رحمی در تخمدان باشد منجر به تشکیل کیست‌هایی پر از خون و عفونت می شود که به آن کیست شکلاتی می گویند و در صورتی که پاره شود و محتویات آن وارد شکم شود مشکلات بسیار جدی برای بیمار ایجاد می کند.

افسردگی و خستگی مفرط از دیگر عوارض این بیماری است.

من هم یکی از دو میلیون زنی هستم که در بریتانیا با این بیماری زندگی میکنم.

بسیار دردناک و خونریزی شدید سالها گریبانم را گرفته بود.

بارها درطول سالیان به پزشک چه در ایران چه در لندن مراجعه کردم، اما هر بار پاسخ یکی بود، 'بیشتر زنها از درد رنج می برند، کاری نمی‌شود کرد با مسکن تحمل کن.'

سال ۲۰۱۴ بود که به دلیل تب بالا و تهوع به بیمارستان منتقل شدم. تشخیص عفونت آپاندیس داده شد. از اتاق عمل که بیرون آمدم، جراح بالای سرم حاضر شد و گفت: 'اندومتریوز داری، میدانی چیست؟'

من متعجب نگاهش کردم و او گفت: 'بیماری که درمانی براش وجود ندارد، باید تحت نظر باشید، متاسفم.'

از آن زمان تا کنون یک بار تحت جراحی لاپارسکوپی قرار گرفتم و لایه های درگیر برداشته شد.

لاپارسکوپی نوعی جراحی است که بدون باز کردن شکم، با ایجاد سه سوراخ و فرستادن دوربین و وسایل جراحی به درون بدن، جراحی انجام می‌شود.

پزشک در بیمارستان به من گفت که بیماری ام بسیار پیشرفته است. گفت ممکن است برای مدتی این جراحی بتواند به کاهش درد کمک کند، اما مجدد دردها و مشکلات بر خواهد گشت.

دردها برگشت، افسردگی هم به همراهش.

حس ناامنی این بیماری یکی از عمده مشکلات مبتلایان به اندومتریوز است. دل پیچه ای در خیابان می تواند دنیا را تیره کند، تهوع و سردردی که باعث از حال رفتن شود.

یک بار به پزشکم گفتم: "اگر سرطان داشتم می دانستم دوره ای تحت شیمی درمانی هستم و دارو و بیماری ممکن است از بین برود ولی با این بیماری همیشه نگرانی و استرس دایمی دارم ."

لبخند تلخی زد و گفت: "فقط می توانم بگویم متاسفم."

چندی پیش گروهی از ن مبتلا به اندومتریوزدر مجلس بریتانیا نسبت به عدم رسیدگی موثر پزشکی به این بیماران اعتراض کردند.

یکی از انتقادهای مطرح شده این است که شناسایی و تشخیص بیماری بسیار کند است و معمولا ده سال طول می‌کشد تا بیماری تشخیص داده شود و بعد از آن اقدامات درمانی تاثیر قابل توجهی در بهبود بیمار ندارند.

اندومتریوزImage captionهورمن، مسکن و کیسه‌های آب گرم، برای کنترل دردهای این بیماری

در ایران نیز این بیماری چند سالی است که مورد توجه قرارگرفته است.

آمارها حاکی است که بیش از سه میلیون زن در ایران با اندومتریوز دست و پنجه نرم می کنند.

وزارت بهداشت ایران در سال ۱۳۹۱ کلینیک اندومتریوز در پژوهشگاه ابن سینا راه اندازی کرد.

یکی از بیمارانی که برای درمان به این مرکز مراجعه کرده است می گوید: 'سالهاست دردناک دارم، پس از ازدواج به مرکز مراجعه کردم برای اینکه نمی توانم جنین را نگه دارم. اینجا متوجه شدند اندومتریوز دارم، بعد از یک سال تحت نظر بودن، حامله شده ام و همه چیز تحت کنترل است. هر چند پزشک گفته احتمال اینکه بعد از زایمان بیماری بازگردد وجود دارد، اما از اینکه توانستم بچه داشته باشم خوشحالم.'

یک بیمار دیگر که در تلاش است برای رسیدگی به بیماری‌‌اش به آمریکا برود، می گوید: "دو بار جراحی کرده‌ام، زندگی‌ام کاملا مختل شده است، یکی از اقوام که پزشک است به من گفت آمریکا توانسته به موفقیت‌هایی در زمینه کنترل بیماری برسد، می خواهم به آنجا بروم شاید کمی از مشکلاتم کم شود."

این بیمار یک سال است که به دلیل بیماری‌اش استعفا داده است.

این در حالی است که به گفته برخی از پزشکان اروپا در این حوزه نسبت به آمریکا پیشرفته‌تر است و در حال حاضر ایتالیا به عنوان یکی از کشورهای پپیشرو در حوزه اندومتریوز شناخته می‌شود

به گفته دکتر شاهین خزعلی، مدیرکلینیک اندومتریوز مرکز درمان ناباروری ابن سینا درتهران و عضو هیات علمی دانشگاه رویال هالوی لندن 'بیماری اندومتریوز از جمله بیماری های ن است که به جز باروری، زندگی خانوادگی و اجتماعی ن را تحت الشعاع قرار می دهد.'

برخی از ن مبتلا به این بیماری شاغل هستند و نگرانی از امنیت شغلی یکی از مشکلات پیش روی این ن است. شاید تصویب قوانینی حمایتی در قانون کار بتواند کمی از استرس آنها بکاهد و کارفرما موظف باشد در مواردی که تشخیص بیماری قطعی شده شرایط خاص این ن را در نظر بگیرد.

ن مبتلا به اندومتریوز نیازمند درمان های طولانی و در مواردی جراحی های مکرر هستند بنابراین پوشش و حمایت بیمه برای این که کمی از درد و رنج این ن کاسته شود اهمیت اساسی دارد.

در عین حال کمبود مراکز حمایتی از این بیماران از انتقادهای مطرح شده مبتلایان اندومتریوز است.

هر چند در لندن چندین مرکز برای حمایت از بیماران فعالیت می‌کند، اما از آنجایی‌ که گردانندگان اصلی این مراکز مبتلایان هستند، برخی مواقع به دلیل مشکلات این بیماری فعالیت این مراکز غیر دولتی متوقف می‌شود.

در ایران انجمنی برای حمایت از ن مبتلا به اندومتریوز وجود دارد اما نیازمند حمایت است تا وبسایتی فعال را راه اندازی کند و مطالب آموزشی در اختیار این ن قرار دهد، به پرسشهای آنها پاسخ دهد و برای بهبود کیفیت زندگی به آنها کمک کند. حتی راه اندازی خدماتی مثل صدای مشاور برای سه میلیون زن ایرانی هم کاری معقول به نظر می رسد.

اندومتریوز درمان قطعی ندارد، اما حمایت از مبتلایان به این بیماری در سطوح مختلف می‌تواند راهی برای کاهش مشکلات این بیماران باشد.

 

نیکی محجوب

 

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz


سلام بهورز
 
امروز میلاد ققنوس‌هاست در آتش عشق تو. خاکستر کدام سوره خوانی سبزت بوده اند که این گونه به آسمان بال تازه می زنند؟ شنیده‌ام پیاده می رفتی به خانه عشق، از این سوی سرزمین وحی تا به دوست برسی! آقا! این همه مرکب داریم و پاهایمان نمی کشد!  نشان بده که تولاّ چگونه است؟ از توکل، کوله بار عنایتمان را پُر کن و با عشق آسمانی ات، ما را شفاعت! هم یار آشنای منی زین العابدین هم زینت دعای منی زین العابدین سجاده را به عشق شما پهن میکنم تو ذکر سجده های منی زین العابدین
خجسته ميلاد چهارمين اختر فروزان آسمان امامت ، چهارمين گل بوستان ولايت زين العابدين ، سيد الساجدين ، امام عابدان و عاشقان ، حضرت علي ابن الحسين عليه السلام بر شيعيان و دوستداران حضرتش مبارک باد 


میلاد تو، میلاد عشق است کسی غوغای دل مرا به چنگ و دف می زند. نمازم رنگ موسیقی گرفته. دو صد قیام آواز می خوانم؛ دو صد نیاز در سماع آمده و دو صد سجده در ترنم و غزل می نشینم. سجده می کنم به درگاه خدایی که تو زیبا سجده اش کردی. ای تاریخ کربلا! ای پهلوان شام و ای معنای علوی بودن! تو پیغام حسین علیه السلام بودی و  چه زیبا پاس داشتی آخرین نماز او را. به راستی پناه جستن از خدا در برابر ستم و نادانی، بهترین فریاد مبارزه است؛ آن هنگام که نان و نادانی، مردم را در بند عافیت گرفتار می کنند و استبداد، بر غیرت دینی و انسانی مردم افسار می بندد. سلام خدا بر حسین علیه السلام و بر تو علی بن الحسین  و بر یاران تو و پدر شهیدت، ای فرزند نماز و ای پدر دعا. روز میلاد تو، روز پیوند نماز و جهاد است و روز یگانگی دین و حکومت. تو زندگی را با رنگ دعا در کام بشر ریختی؛  آن گاه که جماعت مسلمانان یا از ترس ظلم و استبداد بنی امیه، راه زهد و گوشه گیری پیش گرفته بودند و با دنیا  کاری نداشتند و یا در علاقه دنیا و غنائم جنگ غرق بودند و معنویت و عبادت را با زندگی بیگانه می دانستند. میلاد تو میلاد راز و نیاز است. میلاد تو معنای زندگی عاشقانه است. میلاد تو میلاد عشق است. حسین امیری

حجّت حقّ، آيت مطلق ، علىّ بن الحسين مظهر شمس الضّحى و زاده طاها و ياسين گوهر بحر امامت ، آن كه مى بودش صدف دخت كسرى ، شاه بانو، بانوى ايران زمين پنجم شعبان چو طالع شد به امر پروردگار شهر يثرب نورافشان گشت از آن ماه جبين مهر رخسارش عيان گشتى چو از شاه ن ماه و خورشيدِ فلك آمد ز نورش خوشه چين چيره بر ابليس دون گرديد چون گاه نماز اين ندا آمد ز رحمان اَنْتَ زين العابدين صاحب دعوت چو جدّش خاتم پيغمبران وارث بابش علىّ در خطبه هاى آتشين خديو دين كه بغضش باعث نار سقر آمد ولىّ حقّ كه حُبّش موجب ماء معين آمد جهان را شهريار و خلق آن را سيّد و سرور خدا را حجّت و ختم رسل را جانشين آمد مُعين انبياء از ابتدا تا انتها بودى امين اوليا ازاوّلين تا آخرين آمد چو جدّش مصطفى فرمانده ارض و سماء گشتى چو بابش مرتضى شاهنشه دنيا و دين آمد مطيع امر و فرمانش قضا همچون قدر آمد غلام حلقه بر گوشش فلك همچون زمين آمد بهر عيدى نمود آزاد، يك سر بندگان خود غلامان و كنيزان را چنين يار و معين آمد چو باشد مادر نيك اختر وى دختر كسرى سزد ايران زمين را فخر بر چرخ برين آمد

سلام، همه نیایش! سلام، تمامیت ذکر!سلام، آغاز سجده! این ترانه بی بدیل توست که در ذکر فرشتگان می پیچد. این شرمساری ملکوت است که آغاز بهار نیایش ها و نمازها را جشن می گیرد. آفتاب! از پس کدام ابر، زمین را روشن می کنی که هنوزا هنوز، در زُلال تو و این همه باران نور غرق می شویم؟ بهارا! سجده های عرفانی عشق را از کدام فصل نور آغاز کردی که دنیا همیشه بوی گُلاب گریه های تو را دارد؟ آمده ای تا نماز معنا شود و نیاز، قافله ناز را همراه. ای وارث نافله های شبانه زهرا!ای همدم چاه های مدینه! ای اشک، ای عابد، ای نور، ای سرور! این شیرینی یکدست، از آمدن تو کام مرا لبریز می کند. این ذکر که بر لبانم می جوشد، حمد خدای توست. از صحیفه تا ملکوت پُل زدی و فاصله ها را کوتاه کردی. ممنونم آقاجان؛ وگرنه این همه کهکشان را نمی شد بدون سجده خورشید، رد کرد. تو نوازش همه فرشتگانی در کلماتی سبز.تو خنده های مزامیری تو غزل غزل های سلیمانی، توروح ذکری، خدای سجده های  طولانی، آفتاب بی بدیل نیاز و نماز. تو شناسنامه همه دُعاهای دنیایی.زینت همه عبادت ها، شکوه شعری در قامت ملکوت، بهانه تغزلی برای ملایک. تو شروه ای، اشکی، آهی، سوزی، کربلایی. وارث کربلایی شعر کربلایی. اندوه کربلایی. آه! کربلا مرا یاد قامت تو می اندازد. پیچیده در زنجیر! کربلا مرا میهمان آن همه تازیانه که  بر پیکر تو نشست نمی کند، کربلا مرا به تو می رساند. آمدی تا ملکوت، عطر اشک بگیرد.آمدی تا اندوه، بوی ذکر بگیرد  و آمدی تا خدا فخرکند به این همه چین و پینه زانوها. ای حمد بی دریغ خداوند!ای عشق سیّال! آمده ای تا بارانی از کلمات، تا بارانی از تمنا، از نیاز، از عشق، بر سرمان بریزد. آمده ای تا در دُعاهای صحیفه، چشم هایمان را بشوییم. آمده ای تا اشک، معنای تازه ای بگیرد و ملکوت، شعر تازه ای  بخوانداین همه خنده های خورشید نیست که آمدن تو را جشن گرفت؟ این همه باران ابر نیست که بهار را میهمان می کند؟ این همه سخاوت باد نیست که بوی بهار نارنج و اقاقیا را مهمان قلبهایمان می کند؟ همه بهار و خورشید و ابر و باران، در کلمات تو جاری است از قلب تو می جوشد، از لبخند تو می تراود. از سرانگشتانت می توان عشق را دوباره نوشت، هزار باره نوشت. می آیی و فرشتگان، کلمات ملکوتی ات را از بر می کنند. می آیی و جامه ذکر، تازه می شود و خورشید، طولانی ترین سجده اش را نثار آمدن تو می کند. می آیی و. امیر مرزبان

البشارة ای محبّان حضرت سجاد آمد  شیعیان مرتضی را شافع میعاد آمد بر مسلمانان گیتی پیشوای دین و دانش  شادی ما گشته کامل رهبر عُبّاد آمد چون قدم بنهاد در عالم ندا در دادجبرئیل  عالم و مکان راسیّد سجّاد آمد تابعین کربلا را رهبرنستوه و دانا  دشمن پیگیر ظلم و جورو استبداد آمد هست شمشیرش دعا ، برخوان کتابش تا بدانی  آن که باشد در فنای خصم دین استاد آمد بود معراجش نمازش ، منبع عرفان کتابش  آن که درس دین و دانش را به عالم داد آمد ارث علم محمد پیشوای اهل تقوی  مومنین را تاکند از علم خود را ارشاد آمد زهد و تقوایش شد عالمگیر و در تفسیر قرآن  آن که تقوی را همی دانست خیر الزاد آمد ناله هایش در سکوت شب شد فریاد امّا  آن که می باشد سکوتش برتر از فریاد آمد حضرت سجاد آمد« سرویا » برگو به یاران آن که جان ها را کند از قید غم آزاد آمد  شاعر:سرودی
تولد، طلوع یک صبح تازه تو را می‏جویم از قله ‏های رفیع نیایش، تو را می‏جویم از هوای مطبوع مدینه،  از زلالی طلوع یک صبح تازه. متولد می‏شوم از حس تازه سرودن. پلک می‏زنی و کربلا در ذهن جهان تکثیر می‏شود. پلک می‏زنی و سفارت عشق، بر شانه‏هایت سنگینی می‏کند. پلک می‏زنی و اخبارگوی تاریخ سرخی می‏شوی که تا الی الابد این خط سرخ ادامه دارد. به دف و چنگ عرشیان پلک می‏گشایی تا ادامه کارنامه برهوت کربلا باشی. از خطبه‏ هایت آتشفشان جاری می‏شود و از دعاهایت، زلالی یک رود به دنیا می‏آید. تو می‏ آیی و ذایقه واژه‏ ها،  از عطر دعا آکنده می‏شود. تو می‏ آیی و بر صبح لبانت،  معنویت عارفانه نقش می‏بندد. تو می ‏آیی و روح ناآرام سجاده ‏ها را به آرامشی خواستنی می‏سپاری. می‏ آیی و شولای باران بر دوش، باب الحوائج می‏شوی.  دست بالا می‏بری و برای درخت‏های بهشت، باران تلاوت می‏کنی. صحیفه سینه را می‏ گشایی و صحیفه سجادیه ‏ای  می‏نویسی که زبور آل محمد می‏شود. 

آمدی جانا گلِ رویت دل از عالم ربود هر نخ از سجاده‌ی مویت دل از عالم ربود گر چه سجادی ملَك مشغول سجده بر تو است هر یك از محراب ابرویت دل از عالم ربود روی ماهت همچو بدری صد جهان را خیره كرد در دل شب‌های گیسویت دل از عالم ربود هر نسم از عطرِ تو با مشك و عنبر در ستیز هر نفس از یك دمِ بویت دل از عالم ربود ای كه تو سرفصلِ همنامانِ جدت حیدری عین و لام و یای نیكویت دل از عالم ربود شب شبِ میلاد تو، مدح تو را گوید حسین خنده‌های آن ثناگویت دل از عالم ربود من به تصویر بقیعت عشق بازی می‌كنم ذره خاكی از سرِ كویت دل از عالم ربود

امروز، مردی به جهان پلک می گشاید که از گلویش، باغ ابدی نیایش، شاخه به شاخه خواهند رویید. مردی که شبان سجده اش را به سپیده «تسبیح» گره می زند. مردی که صحیفه گریه را  با چشم هایش می نویسد. مردی می آید تا عرش را در  کلمات ملکوتی اش به تصویر بکشد. مردی که به راز باران آشناست  و فرشتگانی را می بیند که قطره قطره باران رحمت را پیمانه می کنند. مردی که هوای کلامش،  در عطش دل های مشتاقان، به نرمی برفی است که در بهار می بارد. مردی که در چشم هایش  «لیلة القدر» اشک و شهود خفته است. مردی که در سیمایش «اثر سجود» است و قامتش، ارتفاع «عبودیت»

جشن میلاد امام چـارمین آمد پدید  روز وجد مؤمنات و مؤمنین آمد پديد درّة التّاج فضیلت جـوهـر علم لدن  حضرت سجّاد زین العابدین آمد پديد  یك فلك مجد و كرامت یك جهان اجلال و فرّ  در رخ انسان به چهرى دلنشین آمد پديد  یك جهان تسلیم یك عالم رضا یك دهر فضل  آسمـانى آفتـابى بـر زمیـن آمـد پديد   

اي مناجات و اي نسيم دعا راه نزديک ما به سمت خدا اي که دريا کنار تو قطره قطره با يک نگاه تو دريا نذر سجاده قديمي توست چهارمين رکعت نوافل ما اي امام علي دوم من اي امام چهارم دنيا مرد شب زنده دار سجاده مرد محراب التماس دعا

قلب زمانه مي طپد چشم ها به راه آمدنش خيره شده ضربان تند قلب مادرش بشارت آمدن نوري درخشان به دنياي تيره جاهليت ميدهد مردی می آيد  که دستانش بوی کرامت،  پيشانی اش بوی بندگی  وگام هايش، ندای ايستادگی  سرمی دهد. بهار به حيرت ايستد، باد سجده می کند  و خورشيد، شکرانه می دهد دردانه بيت حسين بن علي (ع) ميلادت مبارك باد 

مژده ای شیعه که باشد شب میلاد امشب پا نهاده به جهان حضرت سجاد امشب شهربانو بکند فخر به نسوان جهان که خدا طرفه گلی ناز به داد امشب

امشب كه در بهشت وا مى ‏گردد هر درد نگفتنى دوا مى ‏گردد از يمن ولادت امام سجاد(ع) حاجات دل خسته روا مى ‏گردد

ای ملایک همه امشب به زمین سر بزنید هم تبسّم زده هم جام ز کوثر بزنید بر در و بام مدینه همگان پر بزنید بوسه بر مقدم فرزند پیمبر بزنید دست حق سفرۀ رحمت به زمین گسترده شهربانو پسر از بهر حسین آورده

امشب كه در بهشت وا مى ‏گردد هر درد نگفتنى دوا مى ‏گردد از يمن ولادت امام سجاد(ع) حاجات دل خسته روا مى ‏گردد ولادت با سعادت امام سجاد(ع) مبارک باد

قال الامام علی بن الحسین علیه السلام : إنَّ الْمَعْرِفَهَ، وَكَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْكُهُ الْكَلامَ فیما لایُغْنیهِ،  وَقِلَّهُ ریائِهِ، وَحِلْمُهُ، وَصَبْرُهُ، وَحُسْنُ خُلْقِهِ.  همانا معرفت و كمال دین مسلمان، در گرو رهاكردن سخنان  و حرف هائى است كه به حال او و دیگران سودى ندارد.  و از ریا و خودنمائى دورى جستن، در برابر مشكلات زندگى بردبار  و شكیبا بودن و داراى اخلاق پسندیده و نیك سیرت بودن است. تحف العقول: ص 202، بحارالأنوار: ج 2، ص 129

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz


سلام بهورز


میآیی و دیدگان ام البنین  روشنای سپیده دمان را به لبخند می نشیند و زمین ، طپش های قلبت را به مبارک باد می آید  و نامت، کلید زرین درهای بسته است تو از دست و زبان بسته ما، قفل می‏تکانی که باب الحوائج ‏ت خوانده ‏اند دستانت، لحظه‏ های خونین عاشورا را برادری می‏کند فرات، شرمسار همیشه چشمان تو است که هنوز این‏چنین سرخ،  دقایق خویش را مویه می‏کند. می‏آیی و شمشیرهای گستاخ تکه تکه می‏شوند.  آمدنت، فجری است بی‏ غروب نگاه کن چگونه بر بیرق‏های عاشق حک شده ‏ای؟!. خوش آمدی، عباس! خوش آمدی، ای که نامت  مشک‏های تشنه را بی ‏تاب‏ تر می‏کند و خیمه ‏های عطش، پایمردی‏ ات  را قرن‏هاست به ستایش نشسته ‏اند!  تو را که می‏گویم، اُبهتی علوی،  مویرگ‏های جانم را می‏لرزاند. صدایت می‏زنم؛  آن‏چنان‏که خاک و باد و آب و آتش، شبانه ‏روز به جست‏جوی تواند. یا عباس! زمین بی‏ تو گویی  مچاله در حصار خویش است! یادت، تا آسمان‏های فضیلت و عشق بلندم می‏کند  و من، سرخوش از لمحه مقدست، در شکوهی بی‏ بدیل، غوطه می‏خورم.  بر آستان شریفت پرندگان ارادتم را به پرواز می‏خوانم و قدم‏های ارجمندت را بر دیده می‏گذارم مقدمت مبارک 


تا پلک می گشایی، زندگی آغاز می شود. هوا از نفس های تو جریان می یابد. ابرهای همه عالم به سوی تو می آیند  تا غربتشان را مشتاقانه سر بر شانه ات بگریند. تمام کاینات، می خواهد در دست های کوچک تو آرام بخوابد. ماه، پشت تمام پنجره ها سرک می کشد و از سقف همه ایوان ها آویزان می شود تا شاید یک بار برایش دستی تکان دهی. تو ماه کوچه های دلتنگ بنی هاشمی؛ ماهی که تمام  شب ها می تابد تا هیچ سقفی، بی چراغ به خواب نرود، ماهی که دست هایش را به آب ها می دهد تا ماهی ها در نوازش  سرانگشتانش، آرام آرام لالایی بخوانند. من حاضرم سوگند بخورم که تمام شب هایی که تو را  دیده اند، مثل همه این ستاره ها و ابرها و درخت ها و آسمان و. روز قیامت، نام بلندت را بر زبان خواهند آورد؛  روزی که دست های آب آور تو، همه تشنگان شفاعت را سیراب خواهد کرد. شاید هیچ کس امروز باور نکند که فرداهایی نه چندان دور، با همین دست های کوچک، بزرگ ترین گره ها را خواهی گشود. هیچ کس در خواب هم نمی دید که فرداهایی زودتر از این فرداها، دست های تو، پشت همه سقاخانه ها، چه دردها را که شفا نخواهد داد. هیچ کس باور نخواهد کرد که این همه ستاره از آخرین لبخند تو بر آسمان ریخته است. تمام کوه ها، پیش پایت سر فرود خواهند آورد و هر چه رود خروشان، سر به زیرترین آبشارها خواهد شد. با تو، پرنده ها در جنگل ها پر خواهند زد، درخت ها  پرنده خواهند داد و آهوان، زیباتر خواهند شد. خاک، امروز میزبان قدم های مهربان و استوار تو خواهد  بود و باد، در آغوش کوچک تو آرام خواهد گرفت و  توفان، پلک های تو به آخر خواهند رسید. امروز، تمام آب ها به تو سلام خواهند کرد و باران ها به خیر مقدمت خواهند آمد و همه درخت ها، پرنده هایشان  را برای تو به پرواز درخواهند آورد. برای اولین بار که پلک می گشایی، زندگی آغاز می شود و هوا در نفس های همیشه معطر تو جریان می یابد و تمام رودها از شوق آمدنت گریه می کنند. عباس محمدی 

عباس، تنها نامی است که برازنده توست. چگونه از تو بگویم، وقتی آنقدر بلندمرتبه ای که حتی  پرنده وهم هم به اوج تو نمی رسد؟!  تو بر بلندترین قله های عشق نشسته ای.  چگونه از تو دم برآورد نفسی که در سینه حبس است؟!  تو فرزند خورشیدی؛ چگونه دم برآورد پرنده ای که بال های ناتوانش حتی به کنده شدن از زمین او را همراهی نمی کنند؟! تو عباس هستی. عشق، تنها شرح لحظه ای از زمانی است که تو بر آن حکمرانی می کنی. عباس تنها نامی است که برازنده تو است  و برادر، تنها نسبتی است که می تواند تو  را به حسین، عشق آسمان ها برساند؛  هر چند تا آخرین لحظه که سر بر زانویش گذاشتی، حتی یک بار نام او را جز به «سیدی» و «مولای» بر لب نیاوردی. تو خود را جان نثار حسین می دانستی؛ آنچنان که بودی تو خود را مأموم او می دانستی؛ آنچنان که او امام تو بود. برادرت، سرور تو بود و مقتدای تو؛ هر چند تو  او را جز در آخرین لحظه، برادر خطاب نکردی؛ به جز همان لحظه ای که فاطمه را کنار خویش دیدی، جز آن دقیقه ای که زهرا، مادر حسین، تو را فرزند خطاب کرد. . و حالا که ام البنین تو را دور سر حسین می گرداند، تو پی برده ای به اینکه نباید او را برادر صدا بزنی. عباس، تنها نامی است که برازنده توست. . امیر اکبر زاده

«الا یا ایها السابقی، ادر کاسا و ناولها» که عشق . ، این بار می خواهد بیافشاند،  تمام نور خود را در قدوم سبز عباس. چه بشارتی! خبرش کنید؛  علی علیه السلام را خبر کنید که به پایان رسید، انتظار. اینک این عباس علیه السلام است؛ ماهتاب آسمان ولایت  که از پرتو عنایات نبوی صلی الله علیه و آله و انعکاس قرابت  علوی علیه السلام تا همیشه تاریخ در آسمان کربلا می درخشد  و راهیان سرزمین نور را با تبسّم آسمانی خویش؛ بدرقه می کند. خوشا نسیمی از دیار عنایتش که تشنگی غربت از کام جهان زدوده و غبار غم از دل بشوید! بوالفضایل اش خوانند تا سپهسالار فتوّت را به فضیلتی بشناسند که بی بدیل و بی نظیر است؛ آنجا که تشنه کامی شهادت را به زلال عافیت ترجیح می دهد تا عظمت فتوت و وفا را به نمایش بگذارد. تشنگی را به بهای عشق، به جان می خرد و سرافرازی خویش  را در درس مولا علیه السلام می آزماید. او فرزند علی علیه السلام ست و فرزند خاتون سرافراز مدینه، ام البنین علیهاالسلام . او وارث شجاعت علی علیه السلام ، صداقت زهرا علیهاالسلام و کرامت حسن علیه السلام است؛ وارث تمام فضایل. تنها زبان ذوالفقار نیاموخته؛  که عارف تمام دقایق هستی بخش عشق است؛  عشقی که عظمت کبریایی او را تا جایی اوج داده که عرش، مقابل فتوت مرامش تعظیم می کند و بهشت از تکرار نامش به وجد می آید. او مشکل گشای تمام گره های فرو خورده در کلاف زمان است. پدر مروت را چه نیازی به توصیف که دریای کرمش را پایانی نیست و اقیانوس اجابتش، مسلمان و  غیرمسلمان را شربت شفا نوشانده است. «غیرت»، واژه ای است که حرمت خویش را از نام «عباس» گرفته است. دل دریایی اش را جز «صبر»، دارویی تسکین نمی بخشید  و اندوه بی قراری اش را جز پرتو جمال آسمانی «برادر» نمی زدود. . سال ها گذشته است؛ اما هنوز زمزمه های فطرت را که آکنده از شعر وفاداری است، می شود شنید که تکرار می کند: «الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها!» مولا جان، ابوفاضل! مولا جان! آمدی تا جهان، خالی از جلوه فتوت تو نباشد. آمدی تا ماهتاب، به زیبایی فانی خویش بنالد. میلادت مبارک! دست ما و دامان کرمت، یا باب الحوایج. سید علی اصغر

سپیده دم ملکوتی چهارم شعبان است.  ستارگان آسمان به انتظارت سوسو می زنند!  بوی بهشتی تو در افلاک پیچیده است! تا اینکه در التهاب این لحظاتِ نورانی  شهاب وجودت به زمین هدیه می شود!  و پسران سیاه چشم بهشتی تو را، از آسمان بدرقه می کنند و ِ زرین ماهتاب، پیش جمالت سر به محاق ابر فرو می برد.  از عرش که می آمدی، فرشتگانِ ملکوت، چشم از تو بر نمی داشتند و عاشقان زمینی ات، صد ترنج دل، به تیر نگاه تو مجروح کردند! ماه من، عباس! امشب تو در بنی هاشم طلوع می کنی!  آیا از ماهرویان عرب، کسی هست تا قنداقه ی بهشتی ات را درآغوش گیرد و بر چشمان زیبای تو رکوع کند؟ ماه من! عباس! خداوند کدام شرابِ رضوانی در  خمیر تو ریخته است که جادوی چشمانت، بی تاب مان می کند؟ در کدام لحظه ی آفرینش تو را بویید که بوی خدا می دهی؟  از کدام خاک آفریدت که به خاکیان نمی مانی؟! مهتاب روی بنی هاشم!  هبوط آسمانی تو بر خاکیان تهنیت باد! تو به آفتاب مانی به کمال حسن و طلعت که نظر نمی تواند که ببیندت که ماهی زینب رودی بیدگلی
امشب است آن شب كه شادى بر در دربار عشق حلقه مى كوبد كه عقل آمد پى دیدار عشق ساقیا لبریز كن امشب ز مى پیمانه را تا به مستى پرده بردارم من از اسرار عشق ها سینه چاكان سینه سرخان را بگو دست افشانى كنید آمد سپهسالار عشق تا كه سازد پرچم خودكامگى را سرنگون زد قدم در ملك عالم میرو پرچمدار عشق نقطه پرگار هستى گر حسین بن على است آمد از ره پاسدار نقطه پرگار عشق تا دهد سرمشق جانبازى به جانبازى ما آمد آن جانباز قطعه قطعه پیكار عشق آنكه با تیغ كجش شد قامت اسلام راست آمد از ره تا ببوسد سنگر ایثار عشق تشنه لب رفت و برون شد تشنه و لب تشنه كرد جان شیرین را نثار مقدم دلدار عشق  بر سر پیمان نشست و با عدو پیمان نبست داد سر با سرفرازى تا كه شد سردار عشق دست داد و دست از فرزند زهرا بر نداشت كز مقام و مرتبت شد جعفر طیار عشق چشم داد و چشم بر خوان ستمكاران ندوخت تا كه شد سیراب از سر چشمه سر شار عشق میشود مستور زیر ابر تا روز معاد ماه بیند روى ماهش تا كه نگردد خار عشق از على باید چنین فرزند تا روز مصاف همچو گل پرپر شود تا كه نگردد خار عشق شیر حق را شرزه شیرى داد حق ، كز هیبتش روبهان را مى كند در دهر تار و مار عشق اى بنازم بر چنین ازاد مردى كز شرف گوى سبقت برده در ایثار با اقرار عشق آفرین بر همت مردانه اش كز یك نگه چون على وا مى كند صدها گره از كار عشق رحمت حق باد بر شیر تو اى ام البنین این چنین شیرى نمودى هدیه بر دادار عشق تا كه او باب الحوائج هست دست حاجتى شاعر ژولیده را نبود بر اغیار عشق ژولیده نیشابوری
بر شیر خدا و نسل شیرش صلوات بر فاطمه و پور دلیرش صلوات میلاد حسین است و ابافضل و علی بر شاه و ولیعهد و وزیرش صلوات 

روشنگر آفتاب،عباس آمد تفسیر زلال آب،عباس آمد خیزید،گل آرید و گل افشانید زیرا که گل بوتراب،عباس آمد

هر گل خوشبو که گل یاس نیست هر چه تلألو کند الماس نیست ماه زیاد است و برادر بسی هیچ یکی حضرت عبـاس نیست میلاد حضرت عباس(ع) مبارک باد

بـــعد میــــــلاد حـــــسین بـــن عــلی  آمــــــــد عـــباس فــــروغ ازلـــی مــهر و مـه از پــی هـم تــابان شــــد  قـــلب زهــرا و عــلی شـــادان شد هـــمه گـــویید مــــبارک بــــاشد بـه بـه ایـــن عـــید مبارک بـاشد

خجسته ميلاد اسوه عشق و ادب و ايثار ماه بني هاشم ،  سقاي دشت كربلا ، حضرت اباالفضل العباس عليه السلام  و گراميداشت روز جانباز بر شيعيان جهان  و جانبازان اين پرستوهاي غريب شكسته بال  و بزرگ مردان سرافراز ايران اسلامي مبارك باد 
حضرت امام صادق(ع) فرموده اند: کان عمّنا العباس نافذ البصیرة صلب الایمان، جاهد مع ابى عبداللّه  وابلى بلاءً حسناً و مضى شهیداً؛ عمویم عباس دائماً داراى بینش نافذ و عمیق بود.  و ایمانى محکم و پایدار و در رکاب امام حسین عليه السلام جهاد نمود  و نیکو مبارزه کرد تا به شهادت رسید.  اعیان الشیعه، سید محسن امین، 1403، ج 7، ص 430،    

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz

 


سلام بهورز
سلام ای حضرت عاشق! که سلامتِ همه چشم های پر از تغزل در غروب های پنجره های بسته، از آنِ نگاه توست! سلام ای حضرت نور! که سلامت همه لبخندهای پر از شکوفه انار، در پایین لب های تشنه، به عطوفت توختم می شود! سلام ای حضرت مهربانی! که سلامت همه دست های پر از جوانه های گندم در فصل آشیان سازی گنجشک های بی خانمان از سخاوت تو ریشه می گیرد. سلام ای حضرت اشک! که سلامت همه نگاه های پر از آفتاب، در بارانی ترین  سحرگاه های دشت، به عطشناکی تو می رسد. سلام ای حضرت شِفا! که سلامت همه دل های پر از عطر بهار نارنج، در بعد از  ظهرهای تبدار کویر، بوی تُربت تورا می دهد. سلام ای حضرت گل! که سلامت همه پاهای پر از بوی باد بهاری، در بی خوابی  ماهی های نقاشی کودکان، از حُسن تو رنگ می یابد. و سلام ای حضرت خون خدا! که سلامت همه سرمای پر از گل آفتابگردان در تنور نان های خانگی، وارث سرسپردگی تو می باشد. و به راستی آیا پاسخی برای سلام های پر از آواز چکاوک ها در وقت زیارت نی های سربریده نیست؟ آیا امیدی برای اذن دخول به بی خانمانی حلزون ها در زیر ناودان بام های پر از کبوتر نمی باشد؟ شاید دعای شمعدانی های حیاط خانه همسایه در وقت وضوی ستارگان، بین گل های انگشتانه نگاهم و پنجره های فولاد باغ حضرت دل، وصل حاصل کند! نزهت بادی

ای هوای عشق ، ای حسین! از بلندترین قلّه ­های شعبان می­وزی و در دشت محرم، به خیمه لحظه هایمان وارد می شوی تا دانه دانه با اشک شوق، در جهانی  به وسعت کربلا، شقایق سرخ تو را برویانیم.  ای هوای عشق ، ای حسین! هزار بوسه باد بر قنداقه ­ای که حنجره­ ات را پروراند تا  هنگام پرواززیباترین غزل را بسرایی.  میلاد تو، آغاز پرنده شدن دل­های هوایی ماست در آسمان تو، یا حسین!
حسین جان، میلادت رؤیای عاشقانه فرشتگان بود؛ فرشتگانی که به یمن آمدنت، بال های خویش را در زمین گسترانیدند تا با رایحه دل انگیز وجودت، عطر و بویی تازه یابند.  آن گاه که گل های سپید و ارغوانی به پاس آمدنت رنگ و بویی شادمانه به خود گرفتند و آن زمان که قنداقه سپیدت در آغوش رسول اللّه جای گرفت مدینه زیباترین لحظه ها را سپری می کرد  و شادمانه ترین روز را می گذراند.  ای چراغ هدایت و ای کشتی نجات! خوش آمدی

امشب بهشت و گلشن رضوان مزین است ، امشب رواق منزل جانان مزین است.  امشب عرش وزمین برای جشن ،  غرق زیور و جبرئیل درآسمان  و زمین در حال صعود و نزول.  درهای آسمانی گشاده و بر بام عرش،  پرچم رحمت در اهتراز.  ملائک کمر به خدمت بسته  و در حال آمد ورفت.  شب است و زمین نور باران،  گویا خورشید هم منتظر است.  چشم بود و افق بی انتهای آسمان ،  گوش بود و نغمه بی پایان ملکوت .  خدایا ارض و سماء را چه شده  که اینگونه در هیجانند ؟  بیا دل را به گلستان مدینه ،  به خانه فاطمه ببریم .  اینجا چه خبر است که همه اهل بیت  جمع اند و منتظر؟!! احمد و علی (علیهما السلام ) را بنگر  که چگونه چشم به فاطمه دوخته اند.  آه گوش کن صدای دلنواز نوزادی را نمی شنوی ؟  آری انتظار به پایان رسید  و دومین فرزند علی و فاطمه ( علیهما السلام )،  نور چشم پیامبر به دنیا آمد ، ملائک را ببین که با آب کوثر  شستشویش می دهند .  آنطرف را بنگر حوران رضوان ،  حریر بهشتی آورده اند  تا فرزند فاطمه را با آن بپوشانند.  به راستی کدام دل است که از لبخند  چشمان نازنین و نگاه عرشی آن نوزاد ،  به تلاطم در نیاید ؟!  نبی کودک را به دامان گرفته ،  از عرش ندا می رسد که نامش را " حسین "بگذار. او را به سینه می چسباند ومی بوید.  شادی و شعف خانه علی (ع) را پر نموده،  ملائک ندا می دهند:  به به ازاین شکوفه باغ محمدی  به به ازاین چراغ فروزان   خوش آمدی حسین جان  که جان عالمی فدای نام تو باد 


ما همچنان که ساده ترین نیازمان؛  آب نوشیدن را، به یاد تو مرتفع میکنیم،  احساسمان، اندیشه مان،  مرگمان، حیاتمان، سلوکمان، قیاممان،  همه و همه رنگ ازتو می گیرند و معنا از تو می یابند.  بر مظلومیت جوانانمان از آن خرسندیم  که مظلومیت تو را تداعی می کنند.  جوانانمان را به یادواره علی اکبر تو به میدان فرستادیم.  و خون را از آن جهت ارج می نهیم  که تو ثارالله به خدایت اتصالش بخشیده ای و آوارگی ن و کودکانمان را از آن روی تاب می آوریم  که گوشه ایاز آن همه درد و رنج تو را بشناسیم.  ما هر چه خون به یادواره تو داده ایم  و آنچه به دست آورده ایم، از دست های مبارک تو گرفته ایم  و بر همین اساس ما گشتیم،  جستجو کرده یم، زیروروکردیم،  و ارزشمندترین گلستان جامعه  و عطرآگین ترین مجموعه گل را  به اعتقاد باغبان بزرگوار آن ستون ها را  که استواری جامعه در گروی وجودشان است به اعتقاد بنیانگذارزیباترین،  خالص ترین، مؤمنترین،ایثارگرترین  جوانانمان را به اعتقاد مربي جداکردیم،  ممتاز نمودیم و روز تولد تو را  به ایشان اختصاص دادیم و جز اینان،  چه گروهی را شایستگی این منزلت بود؟  یا اباعبدالله! بابی انت وامی یابن الزهراء!  آتش عشق را در دل کودکان و جوانانمان جاودانگی بخش!  و هدیه های این امت را که بر اساس آیه " لن تنالواالبرحتی تنفقوا مما تحبون"؛ معشوق هایخویش را فدای تو کردند، به پیشگاهت بپذیر.  " سید مهدی شجاعی" 
برمشام جان رسد بوی حسین آن بهشتی بوی دلجوی حسین  از کجا آید خدایا این نسیم؟ کآورد همراه خودبوی حسین؟ از نجف از کاظمین از سامراست؟ یا زمشهد، یا که از کوی حسین؟  گفت هاتف، سوّم شعبان رسید این بود عطر گل روی حسین  آن چه لطف حق که پشت پرده بود شد عیان از روی نیکوی حسین مؤمنان را در ره معراجِ دل  قاب قوسین است ابروی حسین

در میلاد تو، ای شاه بیت غزل های محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ! باید چگونه نیاز کرد؟ اشک شویم و بر گونه های خویش گرم بباریم؟ یا خنده شویم و بر ارتفاعات صورت به اهتزاز در آییم؟ این سنت پیامبر لبخند است که در شکفتن تنها تو سیلاب اشک بر دشت چهره سبزش، خیل سؤال بر فوج فوج  ساحل نشینان فراتِ غمزه اش هیمه کرد که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در میلاد حسین علیه السلام می گرید؟ اوّل کسی که گریستن بر مصیبت ها و رنج های تو را سنّت نهاد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود که با دیدن قنداقه درخشانت، یاد بر افروختگی عاشقانه عصر عاشورای تو افتاد و به گلو و سینه و پیشانی پر تقدیرت بوسه ها نثار کرد و فرمود: «اُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُّیُوفِ» جای شمشیرها و نیزه ها و سنگ ها را می بوسم. سید عبدالحمید کریمی


میلاد مسعود فخر کائنات، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مبارک باد. فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال هم محمد هم امیرالمۆمنین هم مجتباست چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست حسین جان! ای ابر شعله ورِ هستی،  میلادت بارش رحمتی است بر کویر خشکیده دل های ما
امشب مدینه در نوای یا حسین است  میلاد سبز خون حق مولا حسین است سرچشمه فیض خدا می آید امشب  تاریخ ساز کربلا می آید امشب ولادت با سعادت امام حسین(ع) مبارک باد امشب، دلها پُر شور و شینِ، زائرِبین الحرمینِ ورد لبِ هر عاشق امشب، گاهی ابوالفضل، گه حسینِ شوری بپا در عالمینِ، عید تموم مومنینِ غصه زدلها پرکشیده، چون عید عباس و حسینِ
شاهی به دوصد عزت و اجلال آید با شوکت و فر و جاه و اقبال آید امــروز حسیــن آیـد و فردا عباس خورشید ز پیش و مه ز دنبال آید
صباح سوم شعبان به عرش دل پیچید بشارت قدمش از خدای ثاراله چه خوش بود که دهم جان خویش را هدیه به رونمایی رویش برای ثاراله

میلاد گل رسول و زهرا و علی است  زیرا که جهان خجسته زین نور جلی است ما را دگر از روز جزا باکی نیست  چون بر دل ما عشق حسین بن علی است

امشب مدینه در نوای یا حسین است  میلاد سبز خون حق مولا حسین است سرچشمه فیض خدا می آید امشب  تاریخ ساز کربلا می آید امشب
ای بانوی ایران پسر آورده ‌ای امشب ای طوبی عصمت ثمر آورده ‌ای امشب در بیت ولایتقمر آورده‌ ای امشب الحق که حسینِ دگر آورده ‌ای امشب میلاد نور مبارک

امشب به بیت فاطمه رضوان گل افشانی کند روح القدس مدحت گری،حورا غزل خوانی کند گیتی به تن پیراهن از انوار ربانی کند شادی و غم با دل صفا پیدا و پنهانی کند

قالَ الحُسَيْنِ بن علىّ عليه السلام: إنَّ شیعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلّ وَ دَغَل. شیعیان و پیروان ما (اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام)  آن كسانى هستند كه افكار و درون آن ها از هر گونه حیله  و نیرنگ و عوام فریبى سلامت و تهى باشد.  بحارالأنوار: ج 65، ص 156، ح 11

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz


سلام بهورز

سلام بر مبعث، عید بزرگ نجات از حیرت و سرگردانی، عید ختم ناامیدی ، عید تمایز عدل و ظلم، عید بیداری و تعهّد، عید هدایت! سلام بر مبعث، بهاری ترین فصل گیتی! سلام بر مبعث، فصل شکفتن گل سرسبد بوستان رسالت! سلام بر مبعث؛ نوید تزکیه انسان های شایسته از زشتی ها.سلام بر مبعث؛  روزی که گل های ایمان در گلستان جان انسان شکوفا شد! سلام بر مبعث، نوید وحدت حق طلبان جهان از خاستگاه وحی! سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک! سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزش ها در صحنه حیات بشر! سلام بر مبعث، جشن بزرگ ستم دیدگان و بی یاوران! سلام بر مبعث، جاری کننده چشمه ایمان و عدالت در کویر خشک زمین! سلام بر مبعث، پایه گذار حکومت صالحان در عرصه خاک! حمزه کریم خانی


مبعث، پایان ماجرای دختران زنده‏ به‏ گور و آغاز تساوی سیاه و سپید،  در قاموس محمد صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏آله بود؛  او که قطره قطره، برخلاف جریان آب‏های زمانه حرکت می‏کرد. آن روز، آغاز معرفی گل محمدی  و ثبت‏ نام وسعت او، در واپسین شناسنامه عشق بود. وقتی محمد صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله باشی،  دیگر فرقی ندارد که سنگ و خاکستر،  بر کوچه ‏های عبورت سرریز کنند یا نکنند. تو جاری می‏شوی، تاباران خود را بر همه بباری؛ گرچه خشم درهای بسته، راه را بر تو ببندد. از آن روز، تو، مراد و مقصود تمام غزل‏های عاشقانه قرآن شدی، سَر و سِّر خدا با تو را در الف - لام - میم و یا ـ سین خواندم و بوئیدمت که می‏گفتی: دل به دل راه ندارند در این شهر؛ چرا؟ کیست بر هم زند این شیوه معماری را؟  مبارک باد نزول باران وحی  ورویش گلهای ایمان در دل شب زدگان 
از مشرق کوه نور، مردی که سرشار  از نور است پایین می آید؛  مرد عقیده و ایمان، با ره توشه ای از «اقرأ باسم ربک الذی خلق».  زمان را نگاه کن؛ به چشم روشنی زمین آمده است.  یک خط نور، از غار شروع می شود تا پایین.  کسی می آید که اگرچه تنها ولی همه بهار، یک جا با اوهمراه است.  نگاه سبز وحی، به اوست و استقبال پر از شعر و شعور جهان نبوت، پیش روی او: ای شاه سوار ملک هستی سلطان خرد به چیره دستی  ای ختم پیمبران مرسل حلوای پسین و ملح اول سر خیل تویی و جمله خیلند مقصود تویی همه طفیلند»  محمد صلی الله علیه و آله می آید و قبیله های فضایل، یک به یک، به تعظیم برمی خیزند. جاهلیت، به دیار نیستی می کوچد. این صدای گام های آغازین رسالت است؛ صدایی دل انگیز از غار حرا.  گویا این غار، هم اکنون متولد شده است  در دامن چهل سالگی الگوی جهانیان.  این غار، خاک نعلین برترین آفریده را توتیای چشم خویش کرده است و نخستین واژه های عرشی قرآن را در دل دارد.  حرا، یعنی نجواهای شبانه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله .  ببین چگونه آن نیایش ها، نتیجه داد.  اینک، آخرین فرستاده می آید؛ با قرآنی که به روی گشود تا با آن، بشارت دهد و انذار کند. رسالت عظیم او، با قرآنی عظیم آغاز می شود تا مکارم اخلاقی را که عظیم است، به پایان برساند. محمدکاظم بدرالدین

امشب ای غار حرا از هر شبی زیباتری مشرق نورانی خورشید عالم‌گستری شب‌نشینی کرده روی تخته سنگت جبریل این دل شب راز‌دار بعثت پیغبمری گوش تا آوای «اقراء بسم ربک» بشنوی ناز کن بر مه که غرق نورِ حیِّ داوری گر چه شب را با محمّد صبح کردی سال‌ها امشب از او یافتی هر لحظه فیض دیگری کوه‌های مکه می‌گردند دورت تا سحر گرچه در فرشی ولی از عرش اعلا برتری چشم شو، روی دل‌آرای پیمبر را ببین در کنـار او گـل لبخند حیـدر را ببین آی انسان‌ها کلام کبریا را بشنوید وحی نازل شد همه حکم خدا را بشنوید بانگ جبریل امین پیچیده در غار حرا گوش تا آوای جان‌بخش حرا را بشنوید بانگ «اقراء بسم ربک» با ندای جبرئیل نغمۀ تهلیل ختم‌الانبیا را بشنوید این صدای منجی کل جهان خلقت است بشنوید ای کل خلقت این صدا را بشنوید تا به کی افسانۀ بیگانگان در گوشتان گوش تا امشب صدای آشنا را بشنوید فرق بت‌هـا را بـه همراه پیمبر بشکنید با کمان حمزه از بوجهل‌ها سر بشکنید ای بتان کعبه عمر بتگران سر آمده بشکنید اینک که ابراهیم دیگر آمده منجی کل بشر بیرون شد از غار حرا با کلام روح‌بخش حی داور آمده موسی عمران دیگر آمده از کوه طور یا مسیحا با ندای روح‌پرور آمده؟ همچنان هارون که با موسی‌بن‌عمران یار بود همره پیغمبر اسلام، حیدر آمده غلامرضا سازگار
حرا، لحظه های شکوهمندی را به تماشا نشسته است. آسمان به فرش نزدیک شده است تا اوج روح فرشیان را با مقیاس های آسمانی بسنجد و ناتوان است  و «اقرا بسم ربک.»زمین را می لرزاند. محمّد صلی الله علیه و آله اینک تنها امین زمینی ها نیست؛ او امین آسمانیان شده است. او امین خداوند است و این بار، امانت، آیه های روشن وحی است و صاحبان امانت، آن سوی حرا. و محمّد باید از کوه سرازیر شود و به سمت آنان بشتابد. باید آنها را نیز در این معجزه سهیم کند. او «رحمة للعالمین» است. امین خدا از کوه پایین می آید و خداوند، از جلوه ذات خود بر روی زمین، می بالد به فرشتگان و از پنجره های آسمان، عرشیان، سرک  می کشند تا بار رسالت را بر روی دوش خیرالمرسلین ببیند. و امین خدا با گام های استوار، به سمت خانه در حرکت است . عطر آیه های روشن آسمان بر لبانش جاری است. قلبش از معارف آسمان و زمین آکنده است. روحش از پله های آسمان بالا رفته است و درجه های روشن نور را بی پروا از زیر گام هایش می گذراند. عظمت انسان مشهود است بر اهل آسمان و زمین. روشنی، تازه تولد یافته است در کوچه پس کوچه های داغ مکّه و آیه ها از زبان انسان، آهنگ دیگری دارد؛ آهنگ عبودیت، آهنگِ «وحده لا اله الا هو»، «قولو لا اله الا الله تفلحوا». و گویی زمین است که مبعوث شده است و بار آسمان اینک بر دوش زمین است. زمین، استوار، آسمان را بر دوش دارد. زمین، مرکز ثقل آفرینش است و محمّد صلی الله علیه و آله  معجزه خاتم. أللّهُمّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. محدّثه رضایی
از حرا آیات رحمن و رحیم آمد پدید با نخستین حرف،قرآن کریم آمد پدید صوت"اقرا ء باسم ربک" می رسد بر گوش جان یا که از غار "حرا"خلق عظیم آمد پدید نغمه "یا ایها المدثر"از جبرئیل بین یک جهان رحمت به ما از آن کلیم آمد پدید بانگ توحید است از هرجا طنین افکن به گوش فانی اصحاب شیطان رجیم آمد پدید سید امی لقب بر دست قرآن می رسد یا به گمراهان صراط مستقیم آمد پدید   بعثت پیامبر اكرم (ص) بر پیروان حضرتش تهنیت باد 

بعثت امید آفرین رسول اعظم پیـامبـر اکــرم ، نبـی امجــد  اشـرف الاوصیـاء , خـاتـم الانبیـاء  حبيب اله العالمين، طيب قلوب المومنين محمـد مصطفـي صلـوات الله عليه واـله بــرجمیع مسلمـین جهــان مبـارک بـاد

سلام بر مبعث عید بزرگ نجات از حیرت و سرگردانی عید ختم ناامیدی،عید تمایز عدل و ظلم عید بیداری و تعهّد، عید هدایت خجسته باد مبعثی که با  " اقرابسم ربک " آغاز  با " انا اعطیناک الکوثر " بیمه  و با " الیوم اکملت لکم دینکم" جاودانه شد
مبعث فرخنده آخرين فرستاده خدا ، حبيب قلوب العالمين طيب نفوس المومنين ، اشرف الانبياء و المرسلين ، فخر عالم امکان ، محمد مصطفي صلوات الله عليه  واله بر مسلمانان سراسر گيتي مبارک باد

اي احمديان به نام احمد صلوات  هردم به هزار ساعت از دم صلوات ازنور محمدي دلم مسرور است پيوسته بگو تو بر محمد(ص) صلوات
بعثت ، امید انسان به فردایی روشن است. بعثت نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بی‌‌حد او بر زمینیان است. بعثت پیامبر اکرم(ص)مبارک باد

هنگامه عید است و پر است از برکات آمد ز حرا رسول شیرین حرکات با خلق عظیم شد رسول اخلاق بر خلق خوشش زصدق و ایمان صلوات

حسن مطلع غزل سبز خلقتی حسن ختام قصه ی ناب نبوتی خورشید جاودانه ی اشراق روی توست سرچشمه ی «مکارم الاخلاق» خوی توست عید بزرگ مبعث مبارک باد

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد عید بزرگ مبعث مبارک باد
سرزمین مکه هم در ناز شد از حرا درهای رحمت باز شد شام میلاد کلام الله شد مصطفی (ص) امشب رسول الله شد

عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ اَحْسَنَ عِبادَةَ اللّه‏ِ فى شَبيبَتِهِ ، لَقّاهُ اللّه‏ُ الْحِكمَةَ عِنْدَ شَيْبَتِهِ ، قالَ اللّه‏ُ تَعالى : «وَ لَمَّا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَاسْتَوى ءَآتَيْناهُ حُكْما وَ عِلْما» ثُمَّ قالَ تَعالى :  «وَ كَذالِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنينَ» ؛ هر كس كه در جوانى خوب بندگى خدا كند ، خداوند در پيرى به او حكمت مى‏ آموزد . خداى متعال مى‏ فرمايد : «و چون به رشد و كمال خويش رسيد ،  به او حكمت و دانش عطا كرديم» و در ادامه آيه مى‏ فرمايد :  «و نيكوكاران را چنين پاداش مى‏ دهيم». قصص، آيه 14؛ أعلام الدين ، ص 296

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz


سلام بهورز
«السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی السلام علیک یا خازن علم النبیین السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر  و رحمه‏ اللّه و برکاته» خداحافظ ای دست‏های پاک عبادت! خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه! خداحافظ ای نور خدا در تاریکی‏ های زمین! خداحافظ ای درهای رحمت الهی،  از دست‏های شما جاری بر روی خاک! خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک! خداحافظ ای کوچه‏ های غریبه کاظمین! خداحافظ ای سال‏ها زندان، سال‏ها غل و زنجیر! خداحافظ ای سال‏ها انتظار! بگذار و بگذر؛ خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را  و لحظه لحظه تنهایی ات را! بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگی‏ ها و بی‏کسی ‏هایت را! بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمی‏دانند  و خورشید عالمتاب را بر بالای سرشان نمی‏بینند!



این بهار است؛ در زنجیر می آید . این بهار است؛ با زنجیر می آید. این زنجیرهای سوخته، عزای کسی را گرفته که روزها،  برای شان قرآن خوانده بود. دلم هوای کاظمین کرده، دلم بوی تو را می دهد، کاش این همه زنجیر را می توانستم پاره کنم و به سویت بشتابم! کاش من هم رها و آسمانی بودم! کاش من هم یکی از این همه کبوتر باشم  که به دیوارهای این زندان می کوبند! دارند می آورندت؛ پیچیده در جامه ای از خون و زنجیر. می خواهم دلم را تکه تکه کنم. این آخرین سطر دلتنگی ها و آخرین ترانه اندوه من است. دلم را آرام کن، خشمم را فرو نشان و دهانم را ببند! باید از تو صبر بیاموزم، کظم غیظ کنم و از تو یاد بگیرم  که چگونه با زنجیر می توان به عرش رسید!!!!

چشم گردون در عزاى موسى جعفر گريست ديده خورشيد بر آن ماه خوش منظر گريست گرچه او پروانه حق بود امّا همچو شمع در مناجاتش ز هجر دوست پا تا سر گريست ژرف زندان بهر او معراج قرب دوست بود عاشق صادق ز هجران رخ دلبر گريست گه به ياد مادرش زهرا فغان از دل كشيد گاه بر مظلومى شير خدا حيدر گريست ديده عشاق از داغ امام عاشقان در دل صحراى غم يك آسمان اختر گريست حضرت معصومه زين ماتم فغان از دل كشيد در مدينه از غم مرگ پدر دختر گريست در عزاى ناخداى فلك تسليم و رضا پور دلبندش رضا در موج غم گوهر گريست «حافظى» شمع وجودت آب شد از اين الم آتشين طبعت ز نوك خامه بر دفتر گريست

در انبوه اندوه مظلومی ای امام! ای کاظم! سلام بر تو و سلام بر کاظمین! سلام بر تو که پناه درماندگانی و سلام بر نام متبرّک تو  که در انبوه اندوه مظلومی ات، صبوری ام می بخشد. ای رداپوش محنت و ای جرعه نوش جام بلا! دنیا هنوز زود است که مسیر کهکشان عصمت تو را مرور کند. دنیا در جهل مرکب زیسته است؛ در ظلمت محض زندگی و تو در فهم روزگار هارون زده نمی گنجی. ای خورشید مظلوم! دنیا از درک نام تو عقیم است. یا باب الحوائج!  بگذار چتر هزار پاره اندوهم را بر سر این دلِ به سوگ  نشسته بگشایم تا جان در طراوت یادت جلا گیرد و پنجره بهاری شهود به رویم آغوش باز کند. تو معجزه روشن ایمان در سرزمین یخبندان هارونی هستی که شعله عاطفه معنوی را در دل مشتاقان روشن نگاه داشته ای. تو نگهبان هویت سبز بهاری در پاییزترین فصل تاریخ. ای خوب! وقتی داغ تو در تقویم نشست، زمینیان و آسمانیان،غمگنانه ترین آواز را مرثیه کردند. ای اسوه صبوری و دلداری!  ما هنوز چشم به شعاع دست های رهبری تو  دوخته ایم تا در تاریکی ها، بی روشنایی هدایت نماییم. اینک در داغ دوری تو این دل کبود را بر سر دست گرفته ایم و نمی دانیم بر دامان کدام عاطفه بنشانیم. تنها یاد توست که عاشقان اندوهناکت را قرار می بخشد. ای قرار دل های بی قرار! ای یار! ای امام! ای کاظم! سلام بر تو و سلام بر کاظمین!

خورشید مهرت از پشت میله ‏ها سر خواهد زد زندان بصره ‏بود و تاریکی تنهایی و سیاهی غل ‏وزنجیر و طنین ناله‏ های زندانیانی که‏ شکنجه می‏شدند. در زندان هارون الرشید (لعنة اللّه علیه)، فرقی نمی‏کرد که به چه گناهی مجازات انجام می‏گرفت، فقط اگر زندانی از شیعیان  علوی بود دیوارهای زندان بر او تنگ‏تر و خشن‏ تر می‏شد. در میان ناله‏ های زندانیان، صدای ذکر مرد خدایی شنیده می‏شد که جز به نام خدا، کلمه ‏ای دیگر بر زبان نمی‏راند.  بارها خواستیم او را از پشت میله‏ های زندان ببینیم،  اما جز سایه عبادت او بر روی دیوارها، چیزی ندیدیم. نفسش مانند نسیم سحرگاهی بود که خواب نیمه شب را از چشمانمان می ‏ربود و ما را به نافله شب دعوت می‏کرد. روزهای پیاپی روزه می‏گرفت و حتی از غذای اندک افطارش، به زندانیان گرسنه می‏بخشید. نگاهش، خورشید مهری را می‏مانست که همه را از نور عطوفت و بخشش خویش گرما می‏داد و فضای سرد و بی‏رحم زندان را چون روزهای آفتابی بهار می‏کرد. عجب صبور بود و بردبار!  آن همه زخم زبان و طعنه که از زندانیان غیر علوی و مأمورین بنی عباس می‏شنید و آن همه آزار و شکنجه که می‏دید، اندکی از بردباریو صبر جمیل او نمی‏کاست و زبان او را جز به  دعای خیر در حق دیگران باز نمی‏کرد. تا آن جا که روزهای آخر، هر که بر او جفا کرده و در حق او به ناروا حرفی زده بود، سر شرمساری به آستان نگاه مهربانش می‏سایید و به اندازه همه عمر محبت ندیده‏اش، از مِهر او سرشار می‏گشت. اما یک شب که همه ظلمت عالم را با خود داشت، جنازه نورانی‏اش را غریبانه از زندان بردند. بعدها از زبان یکی از مأمورین هارون شنیدیم که آن سید علی علیه‏السلام از فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام بوده است  و نَسَب به رسول خدا می‏برد. آن مرد که به سادگی با زندانیان بر سر سفره خالی  دل‏هایشان می‏نشست و از مهر و ایمان خود، آنان را لبریز می‏ساخت امام هفتم شیعیان است که او را به جهت کظم  غیظ و خشمش، کاظم علیه‏السلام می‏نامند! هنوز می‏توان صوت محزون مناجات‏های شبانه‏اش را از زبان میله ‏های زندان شنید! نزهت بادی خوشه ای از خرمن علم و معرفت پیشوای هفتم  قال الامام الکاظم (عليه السلام): إنّ الزَّرعَ يَنبُتُ في السَّهلِ ولايَنبُتُ في الصَّفا ؛ فكذلكَ الحِكمَةُ تَعمُرُ في قَلبِ المُتَواضِعِ ،  ولا تَعمُرُ في قَلبِ المُتَكبِّرِ الجَبّارِ ؛ لأنّ اللّه‏َ جَعلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ ، وجَعَلَ التَّكبُّرَ مِن آلَهِ الجَهلِ . هـمـانا زراعـت در خـاك مى ‏رويد و روى تخته سنگ نمى‏ رويد .  حكمت نيز چنين است ، در دل شخص فروتن مى رويد و در دل انسان متكبّر و گردن فراز نمى ‏رويد ؛  زيرا خداوند فروتنى را ابزار خرد قرار داده است و تكبّر را ابزار نابخردى . (بحار الأنوار : 78 / 312 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 596)


هنوز از پس لحظه‏ های دور، نجواهای عاشقانه ‏ات را می‏شود شنید. حک کرده‏ اند بر تن تمام خشت‏ها و ستون‏های زندان، مرام صبوری ‏ات را. اینک نوبت توست؛ گلی از بوستان فاطمه علیهاالسلام . باز هم دستان پاییز کدورت یاس غربت دیده ‏ای را چیده هردم!  بی‏کرانگی‏ ات را چهار گوشه زندان، تاب حضور ندارند. عطر سخن‏هایت، می ‏نواخت جان‏های مشتاق را. عطر سخن‏هایت، فرو می‏پاشید شیرازه قدرت پوشالی خفاشان شب‏ پرست را. عطر سخن‏هایت، در هجوم هوایی مسموم، به رویش فرامی‏خواند جوانه‏ ها را. نور حضورت چشم‏ها را به بیداری دعوت می‏کرد. توطئه چیده شد؛خورشید را، از آسمان‏ها گرفتند و در کنج  زندان به زنجیر کشیدندتا غل و زنجیرها، همدم اوقات  آسمانی‏ات شوند و میله ‏های زندان، پای ناله ‏های شبانه ‏ات قد بکشند. چه کند این حلقه‏ های آهنی، با این همه روسیاهی و شرمندگی؟ اما تاریکنای زندان هم نتوانست روشنان حضور تو را خاموش کند. عطر نیایش‏های عاشقانه ‏ات، حصارها را درهم شکست.  چه جان‏های به خواب رفته‏ای که از حقیقت منتشرشده گلوی تو، جرئت جوانه زدن یافتند! مگر می‏شود باب معرفت و حکمت را بست؛ وقتی که آن باب، باب الحوائج باشد؟! دری گشوده‏ای از چشم ‏اندازهای جاودانگی، رو به معصیت کارترین جان‏های گرفتار شده. در ازدحام گرگ‏ها و خفاش‏ها جان ‏پناه آهوان  رمیده ‏ای بودی که تشنه معرفت بودند. در محبس هارون بودی، در حصار گرفتار بودی؛ اما باران حضورت بر هوای کاظمین می‏بارید.  اعجازهای همیشه ‏ات را میله ‏های زندان هم جرئت حاشا نداشت. عطر نیایش‏های شبانه ‏ات، پیراهن تقوا پوشاند بر قامت دقایق گناه‏کار. اینک، به سر سلامتی آمده است دنیا، اندوه «رضا» را. بهشت، در فراسو آغوش گشوده است رهایی‏ ات را. تابوت توست بر شانه‏ های غریبی تاریخ.  خداحافظ، چهارده سال صبوری مطلق! خداحافظ، معصومیت محض در هجوم دقایق ظلم! باب الحوائج! چهارده سال رنج مداوم، تمام شد. خدیجه پنجی
طایر عرشم و عمریست اسیر قفسم خود به زندانم و در دل شده زندان نفسم شجر طور تجلاّیم و در آب و گلم لاله ی دامن زهرایم و در خار و خسم مرگ صد بار ملاقات کند هر روزم جز اجل در دل شب سر نزند هیچکسم تا که از باد صبا بوی رضا را شنوم کاش می بود خدا، روزنه ای در قفسم در دل حبس به دل حبس شده فریادم من که در هر دو جهان بر همه فریاد رسم تازیانه مزن ای سندی شاهک به تنم غم معصومه و هجران رضا هست بسم من که بودم بری از آز و مبرّا زهوی زیر زنجیر ستم کُشته ی اهل هوسم «میثم» آزادیم امضا شده خود می شنوم کآید از قافله ی مرگ صدای جرسم شاعر: غلامرضا سازگار
اینک ما رهروان مکتب صبوری تو، غمنامه کوچ تو را سرود  کرده ایم و مرثیه خوان، بر سفره سوگواری تو مویه می کنیم. ای اسوه شکیب!  گر چه حسودان قرن هارونی، از آواز جان جوان تو هراسیدند و تو را میهمان تاریکای زندان کردند امّا جان تو را به بند نکشیدند که تو دنیا را به بند آوردی و از قفسْ خانه خاک گذشتی و در افلاک آشیان کردی. نامت نگین روزهای تاریخ است و داستان صبوری ات زبان به زبان در زمین و آسمان می چرخد و آشوب می کند. صبوری و کاظمی را از تو آموخته ایم! از تو که در اسارت، درس آزادگی دادی و اندیشه ات معجزه خردمندان است و راهت میراث جاودانه ای است که هماره عاشقانت را به رستگاری رهنمون است. ای آزاده کاظمین!  اگر چه هارون ـ این انبان زشتی و غرور ـ شعاع خورشیدی امامت تو را تاب نیاورد، امّا خورشید هرگز نمی میرد. آفتاب تو از کاظمین تا همیشه تاریخ بر تشنگان زمان می بارد و جان جهان، از عطر روشن سبز تو لبریز شکوفه می شود. ای آن که شانه هایت کوله بار غربت زمان را به دوش می کشد و ای حقیقت روشن! ما را که بی شمار، نام تو را گریسته ایم دریاب و به مائده شهود مهمان کن! ما در ظلمت هارون الرشید جهانیم. ای از زندان پر کشیده رازهایی را بر ما ببخشا! شیعیانت را دریاب، ای غریب زندان بی کسی که درد بی کسی، ما را زمینگیر کرده است اینجا کاظمین است و این روزها، روزهای رجب. وقتی عقربه تاریخ به بیست و پنجم آن نزدیک می شود، دوباره ثانیه ها به فریاد می آیند. یا باب الحوایج ای باب الحوائج چه سخت است و دردناک، دیدن چشمان خیس و بارانی و منتظر دخترت! غروب هفتمین خورشید تسلیت باد

امروز تقویم‏ها در سکوت خود فقدان تو را به سوگ نشسته ‏اند. معصومه علیهاالسلام در پایان انتظار خود، اشک بر گونه ‏ها دوانیده است. کبوتران حرم دخترت، شور و شوق پرواز را از دست داده‏ اند و ماتم آن گنبد طلایی، آسمان را سیاه می‏کند. معصومه جان! تسلیت! امشب شب عزای امام عالمین است دل را هوای قبر غریب کاظمین است باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده مهدی به یاد جدش، صاحب عزا گردیده شهادت مظلومانه ی هفتمین مولای غریب شیعیان تسلیت باد. چشم گردون در عزای موسى جعفر گریست دیده ی خورشید بر آن ماه خوش منظر گریست گر چه او پروانه ی حق بود اما همچو شمع در مناجاتش ز هجر دوست پا تاسر گریست پشت غزل شکست و قلم شد عصای او هرجا که رفت، رفت قلم پا به پای او شاعر «سکوت ـ ضجّه» زد و خُرد شد، ولی نشنیده مانْد مثل همیشه صدای او شهادت امام موسی کاظم تسلیت
این سان که چشم اهل دل از خون دل تر است/بهر عزای حضرت موسی ابن جعفر است خاک زمین شهر مدینه ز داغ او/چون آسمان سینه ما لاله پرور است از یاد زهر و سینه سوزان آن امام/چشم موالیان حزینش ز خون تر است
ای صبرپیشه سروقامت، ای هفتمین تجلی معجزه کمال! سالروز آزادی ات گرامی باد.

قال الامام الکاظم (عليه السلام):  تَعاهَدُوا عِبادَ اللّه نِعَمَهُ بإصلاحِكُم أنفُسَكُم تَزدادُوا يَقينا  وتَربَحوا نَفِيسا ثَمِينا  اى بندگان خدا ، با اصلاح خود ، نعمت‏هاى خداوند را پاس داريد  تا بر يقين شما افزوده شود و سودى با ارزش و گرانبها به دست آوريد . (الكافي : 2 / 268 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 622)

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz


سلام بهورز

زینب(س)، آبروی صبورى و آیت بزرگ ایستادن است  و کدام مفسر و تفسیر به ژرفای بطن در بطن این آیت سترگ راه خواهد یافت. اگر او نبود،‌چه کسی انگاره ناتوان بودن زن را از ذهن‌ها می‌شست؟  چه کسی توانایی و عظمت زن را چونان خورشید بر پلک‌هایی که به کج‌بینی و کم‌بینی و بدبینی عادت کرده‌اند، می‌تاباند؟‌ حدیث دردهای زینب(س) را هیچ قلمی برنمی‌تابد.  هیچ‌کس نیست که بی‌قراری اشک‌‌ها را در مرور  غم‌های زینب(س) پشت پلک‌هایش تجربه نکند.  هیچ عاطفه‌ای نیست که شنیدن  آنچه بر زینب(س) رفت، طوفانی‌اش نکند. سمیه سادات منصورى شهادت جانسوز صدف دریای ایثار و عصمت، پرورش یافته دامان ولایت محبوب مصطفی(ص) و نور دیده مرتضی(ع)  سکاندار کربلا و عطر خوش زهرا(س) و الگوی عفاف و پاکی را  به راهیان عشق و شیفتگان راه سرخ شهادت تعزیت می گوییم.



ای گل بوستان ولایت! برخیز و بار دیگر علی وار علیه السلام بر زلف اندیشه و سخن شانه بزن و آتش خطبه هایت  را نیز بر خرمن یزیدیان زمان ما بزن. ای مادر صبر و ای اساس عفاف! برخیز و به جان بی رمق مسلمانان، با گوارای کلام و عصاره پیامت، روحی تازه ببخش. زینب، ای زبان علی در کام! و ای استمرار ناله های زهرا در بیت الاحزان هستی! برخیز و با ما سخن بگو ای قهرمان داستان کربلا! بر تن زخمی عدالت، مرهمی نِه و تیر نظم نوین جهانی  را از پر و بال شکسته آزادی و انسانیت بیرون کش. ای خواهر «تنهاترین سردار»! می دانم که آسمان دلت در کنار حسن علیه السلام ، خون گریه کرد؛ ای شاه بیت غزل عارفانه و عاشقانه نینوا!  بخوان که: کربلا می مرد اگر زینب نبود!
خداحافظ ای ام المصائب خداحافظ، ای زخم های دلت یادگار نینوا! دیگر امشب به مرور خاطرات سرخ پرپر  شدن کبوتران نخواهی پرداخت؛  که تو نیز کبوترانه کوچ خواهی کرد تا  به کاروان آسمانی حسین بپیوندی.  زمین، چه عرصه تنگی برای پاره های دل فاطمه و علی بود!  گرچه از همان روز که رأس حسین را بر نیزه ها بردند، بهانه های زندگی ات، به پایان رسیده بود. مگر گل های چیده وجودت ای ام المصائب،  چقدر می توانستند در آب دیدگانت، زندگی را ادامه دهند؟ از امشب، اشک های فراق یوسف تو، بر دامن پیراهن خونینشسرریز خواهد شد و زمینیان، داغدار  جای خالی تو خواهند بود. رزیتا نعمتی

خداحافظ، کربلایی خاتون! خدا حافظ ای پنجاه و. این همه سال در بدری! خدا حافظ ای پنجاه و. این همه سال شبانه های زخمی! خداحافظ ای پنجاه و. این همه سال خستگی ممتد! خداحافظ ای تا ابد چلّه نشین کربلا، پرستوی زخمی خانه به دوش! و خدا حافظ ای خاتون غم ها، زبان ناطقه بنی هاشم،  کانون وفا، حیدر ثانی، ای ام المصائب، زینب!. امشب را سبک تر سفر می کند و سنگینی بار رسالت خود را بر شانه های زمین می سپارد؛ آن سان که از آن موقع، شانه های زمین، در هر بهاری زخم بر می دارد و از دل زمین، گل های سرخ رنگ می روید. لاله، پلاک رنگین کربلاست و رسالت زینب، رساندن کربلا به مقصد است.لاله، دل پاره پاره شبگرد نینواست.  لاله، دل خون شده زینب است. بگذر ای مرگ برادر بر دوش بگذر ای درد سراسر بر دوش بگذر ای کرب و بلایی خاتون سینه زخمی مادر بر دوش بگذر ای مردتر از هر کوفی بگذر ای پرچم حیدر بر دوش. مژده باد تو را، زینب!  که دیگر فردایی نیست، این شام غریبان آخرینِ تو را که کوفیان، خاکستر بر سرت بریزند و بر  اشک های جانسوز کودکان، نیشخند بزنند. مژده بادت که دیگر، ن قبیله تاریکی،  بر مظلومیتت کِل نمی کشند! خاتون! دیگر راحت شدی و غم فردا را نمی خوری که سر خورشید  را بر نیزه ها ببینی و از سوز جگر، سر بر محمل بکوبی. خانم! نمی دانم که این دریای صبر را از کدامین آب  حیات سر کشیده ای که صبر هم در مقابلت زانو زد. اما سرانجام بعد از پنجاه و چند سال، مقنعه مشکینی را از سرت برداشتی و با لباس سفید به خانه ابدی ات رفتی. ابراهیم قبله آرباطان

زینب کبری(س) به دنیا آمده بود تا صبر و شکیبایی را از حضور  خویش شرمسار کند.  آه از نماز شب نشسته  و قامت نا گهان خمیده !  آه از موی سپید یک شبه  !.آه از دل زینب !  آه،ای ام المصائب،  تمام داغ‌ها و سوگ‌ها،  در حضور مصیبت‌های تو  رنگ می‌بازد و از یاد می‌روند.  تمام زمین وزمان بر کربلا می‌گریند  و تمام کربلا بر زینب(س)  وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
سیاه پوش تواَم. نامت را می نویسم و بزرگی ات، تمام تنم را می لرزاند. نامت را می نویسم و صبرت را تاب نمی آورم. لابه لای روزهای خاکستری اندوهت، آنچنان فرو می شکنم که حتی خویش را فراموش می کنم. بانو!بیابان، دنبال گام های استوارت، سال هاست که از تاریخ، روبه روی صبر عظیمت به زانو درآمده است. کربلا، چراغ در دست راه افتاده است. بانو! تاریخ، بر جاده های تاریک خویش، همچنان می تازد و تو سربلند ایستاده ای با اندوهان سرشارت. بانو!ثانیه ها برایت قدم به قدم رنج آورده اند  و تو، قدم به قدم صبر کرده ای. چشم های زمان، همچنان از خوابی سنگین می سوزد؛ رنجی که سال ها تو را تنها به صبوری شناخت. بر کتف های گسترده آسمان، ملائک، پیکرت را آرام آرام می برند .فریادهایی شکسته، دهان هایی عزادار، خاک در هم می پیچد، گلدسته های دمشق، چشم به راه کبوتران زایر تواند. شهر، در اندوه تناور خویش پیچیده است. نامت را می نویسم و انگشت هایم بوی بال های سوخته شاپرکان غریب می گیرد. نامت را می نویسم و چشم هایم می سوزند. نامت را می نویسم و می گریم. بانو!تو را با بزرگی ات، تو را با صبرت، تو را با اندوهی که سال ها در سینه داشتی و دم نزدی، تو را تنها با تمام وجودم ـ همین چشم های ناچیز ـ اشک می ریزم. حمیده رضایی

السّلام ای زینب ای معنای عشق السّلام ای رتبه والای عشق السّلام ای اسوه صبر و ثبات السّلام ای روشنی بخش حیات السّلام ای عزم ورأی استوار السّلام ای مرتضی را یادگار السّلام ای رهرو راه حسین السّلام ای جانِ آگاه حسین السّلام ای زینب ای جان صبور السّلام ای در همه غم ها شَکور ای بلند آوازه عزّت مدار ای مِهین بانوی مُلکِ افتخار ای که نام اقدست باشد قرین با بهار گریه شورآفرین هرکجا نام تو آید بر زبان اشک می جوشد به استقبال آن صاعد اصفهانی
خداحافظ! نفست بوی عبور گرفته است. تکه های نگاهت را بر پرچین های سوخته شهر گذاشته ای و رفته ای تا شهر، در شرم دیرسال ناسپاسی آتش بگیرد. خداحافظ! تو و این اندوه سرشار، تو و این کوچه های بی رحم، تو و سرشاری صبری شگفت. خداحافظ! نیستی؛ ولی طنین صدایت در دقیقه های ویرانمان ستیهنده و سربلند است. خداحافظ! از خرابه های مالامال درد، صدایت را می شنویم؛  از ویرانی شب های تاریک اندوه از لابه لای صفحات آشفته تاریخ. صدایت را می شنویم از شام؛ شهر دوزخی دسیسه ها؛آن گاه که مردانه، خطبه هایت  دیوارهای کاخ را به لرزه می انداخت. خداحافظ! خاک بر فرق تاریخ؛ آنچنان که تو را آزرد! کجاست شانه های استوارت که در اندوه برادر خمیدند؟ کجاست دست های سرشارت؛ همان پناهگاه امن شب های بی قراری کودک برادر؟ خداحافظ! می روی و صدای مناجاتت، خواب خاک را می آشوبد. می روی و شرمی سرشار در جان خاک چنگ می اندازد. تو می روی و نامت بر جداره های غربت صبورانه از دهان ملائک زمزمه می شود. خداحافظ!  از معابر نامهربان خاک گذشته ای و آسمان روبه رویت آغوش گشوده است. سوگوارانه عبور آرامت را ناآرام اشک می ریزم. حمیده رضایی
زينب فرشته بود و پر خويش وا نكرد اين كار را براى رضاى خدا نكرد سيمرغ بود و جلوه بى انتها نكرد پر مى‏ گشود اگر،همه را باد برده بود وفات غریبانه ام المصائب حضرت زینب کبری عقیله بنی هاشم تسلیت باد
صبر را مفهوم معنا زينب است کعبه غمهای دنيا زينب است چون حسين است آفتاب شهر عشق ماهتاب عالم آرا زينب است وفات جانسوز عقیلة العرب بر همگان تسلیت باد 
بار سنگین فراق عشق، پیرت کرده است صبرت ای روح بصیرت! بی نظیرت کرده است مثل دریا بودی اما در مسیر این سفر تابش خورشید روی نی کویرت کرده است وفات جانسوز حضرت زینب (س) بر همگان تسلیت باد 
بازهم روضه ی زینب همه جا ریخت بهم حال و روز همه ی اهل سما ریخت بهم بازهم پیرهنی را به سر و روش کشید آسمان تیره شد و حال هوا ریخت بهم وفات جانسوز ام المصائب، زینب کبری(س)تسلیت باد.

در عشق علامتی به جز زینب نیست در صبر قیامتی به جز زینب نیست آن جامه عصمتی که زهرا پوشید زیبنده قامتی به جز زینب نیست وفات جانگداز بانوی قهرمان کربلا، زینب کبری(س)تسلیت باد.

سرشارترین شعر خدایی؛ زینب اسطورۀ طاقت و حیایی؛ زینب تو زینت نقطه‌های بسم‌الله‌ وُ تفسیر فصیح کربلایی؛ زینب وفات شهادت گونه بانوی صبر و صلابت حضرت زینب علیها السلام تسلیت باد
شهــادت زینــب کبـراست صاحب عزا حضرت زهراست اشک فراقش به دو عین است قاتــل او داغ حسیــن اسـت وفات غریبانه ام المصائب تسلیت باد
زینب آخر این شبِ تاریک را سر می‌ کند یاد از یاس و شقایق، یا صنوبر می‌ کند این وداعِ آخر و جان دادنِ بانوی عشق عاقبت وصل حسینش را میّسر می‌ کند رحلت جانسوز ام المصائب، زینب کبری(س)تسلیت باد.  

وبلاگ سلام بهورز salambehvarz.rozblog.com 

لینک ارسال مطالب و دیگر فایلها به کانال رسمی سلام بهورزtelegram.me/jabervasileh 

به کانال رسمی سلام بهورز بپیوندیدtelegram.me/salambehvarz



سلام بهورز

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ادیسم گیگا مووی فیلم و سریال معرفی گوشی موبایل و اخبار فناوری خواص آیات قرآن